اسم دختر پرنسسی ایرانی جدید 1403

اسم دختر پرنسسی ایرانی جدید 1403

 

اگر به تازگی صاحب فرزند دخترشده اید وبه دنبال یک نام خاص ایرانی  امروزی هستید ما به شما اسامی را معرفی میکنیم  تا بتوانید به آسانی قشنگ ترین  و به روز ترین اسم را انتخاب نمایید.

 

 

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف الف:

آوینا:چشمه خروشان

آدرینا:الهه آسمانی

آریانا:به معنای دختر اصیل آریایی/ باعث افتخار نژاد آریایی ها

آتوسا : نام دختر کورش ، زن داریوش

آپامه : خوشرنگ وزیبا

آتری : آذر

ایرسا:رنگین کمان

انوشا:جاویدان

السانا:ایل وتبار،قومیت ،ولایت

المیرا:فداکننده

آذربانو : بانوی آتش

آرام : سکون

آرام دخت : دختر آرام آریایی

دل آرام:ازنام های برگزیده ایرانی به معنای آرامش دل

آرمیتا : عشق پاک

آزاده : مادر گشتاسب

آژند : نام گلی زیبا در شاهنامه

آزیتا : شاهزاده ای در زمان هخامنشی ، الهه آتش

آشنا : یار، دوست

آمی‌تیس : پادشاه ماد

آناهیتا : پاک بانوی بی گناه

آفرین : درود و سپاس که ریشه پارسی دارد

آراسته : با نظم

اوینار: عشق آتشین

آگرین: به رنگ آتش

آوات: آرزو

آوین: عشق

آسو: افق طلایی، شفق ، همچنین نام شرابی مست کننده که از قند سیاه درست می کنند

اَسرین: اشک.

آروا:نام فرشته ای در آیین زرتشت

اروانه:نام گیاهی که آرامش دهنده قلب است

آیدا:شادو خوشبخت ،گیاهی شادمان که در کنار جوی آب می روید

آسکی: آهودلفریب

آلاله : نام گلی زیبا به شکل لاله

آزادچهر : دختری که آزاده است وچهره ای بانژاد دارد

آفتاب : روشنایی

افرا: شخصی که قابل ستایش است

آوا:صدا،آهنگ،نغمه

آرا:آراینده زیبایی ها

 

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف ب:

 

بنیتا:دختر بی همتای من

بمانی : نامی عمر کودک زیاد میشود

به آفرید:نام دختر زیبای گشتاسب

بانو گشسب: نام دختر رستم زال

بارلی:سودمند

برنا:جوان خوش اندام

باستیان:بردبار،شکیبا

برفین:دختری از جنس برف

برشید :میوه زیبای خورشیدی

بشرا :مژدگانی

بهار :فصل بهار

بهارا:نام ادبیاتی فصل بهار

بهدخت:نیک ترین دوشیزه

بهرو:دختری نیکو چهره

بهنوش:خوشمزه ترین نوشیدنی

بهگل:بهترین گل درمیان گل ها

بهاردخت : دختر بهاره

بخشایش :  گذشت ،رحمت

باران : قطره‌های آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد می‌شود

بارانا:منظره باران وطبیعت

بامین : نام روستایی در نزدیکی هرات

برهون : هاله

بامک : بامداد

باشیلا: خانه ‏به ‏دوش

بخشین:بخشش

بژنا:دختری رعنا وقد بلند

بفران:دختی پاک ومعصوم

بوژنه : غنچه

بینا:روشن دل ،آگاه

بَصیرا     : دختری که بینا و دانا باشد

برسومه:شاخه‌های گیاه

بهدیس:میوه ای خوش عطر

بهکامه     :آرزو

بِهشید :دارای فروغ و روشنایی

به نگار:خوش چهره

بهسا:خوبان ،نیکان

بهتا :بهترین

بریار:عهدو پیمان

بیژه :دختری خاص

بانواز :خبردار کردن مردم با نوایی خوش

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف پ:

پروا:فرصت دادن

پری زاد:فرزندی زیبا

پریا:موجودی زیبا همچون پری

پریسا:همانند پری

پریفام:زیبارو

پونه:گلی خوشبو

پامچال:گیاهی زینتی

پینار:نام چشمه ای زیبا

پرارین:نیکو

پادمیرا:نگهدارنده عشق

پناه:حافظ

پرنیان:پارچه حریر زیبا

پارمیدا:نام دختر زیبای بردیا ،نوه کوروش بزرگ

پاکسیما:دختری با صورتی پاک

پانته آ:پایدار

پادمیرا : نگهدارنده عشق

پادینا : گل پونه

پارامیدا : نوه کوروش پادشاه هخامنشی

پری سیما:دختری زیبا چهره

پریماه:دختری مانند پری

پرتو:روشنایی

پرستو:پرنده ای سیاه با بال های بزرگ مهاجر

پارمین:نام همسر داریوش

پارمیس : پرمیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی

پارنا : نام قله‌ای در نزدیکی پل دختر

پارند : نگهبان گنج و خواسته

پانیا : محافظ

پانتی : نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی

پانیک : کسی که قدمش نیک است

پانیذ : نوعی از حلوا که از شکر و روغن بادام تلخ و خمیر می‌ساختند.

پاییزان : هنگام پاییز

پردیس:بهشت

پاکچهر : خوش صورت

پاکناز : دارای ناز وعشوه

پالیز : باغ

پایون : آرایش

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف ت:

تابا : فروغ تابنده،

تابان : درخشان

تابناک : درخشنده

تاتیانا : پرنده شکاری

تاتین : پرنده‌ای شکاری

تابنده : آنچه می‌تابد و نورافشانی می‌کند،.

تاج آفرین : آفریننده تاج، به وجود آورنده تاج

تاج بانو : ملکه، شاهزاده خانم

تاج خاتون : ملکه، شاهزاده خانم

تاج دخت : دختری که تاج دارد

تاج گل : آن که چون تاجی در رأس گلها است

تاج ماه : آن که چون تاجی بر سر ماه است

تاج مهر : آن که چون تاجی بر سر خورشید است

تارا : ستاره، کوکب

تارادخت : دختر ستاره، دختر چون ستاره زیبا صبت میکند

تارادیس : مانند ستاره

تاژ : نام پسرفرواک برادر هوشنگ پادشاه پیشدادی

تافته : درخشنده ونوعی پارچه ابریشمی

تاک آفرین : آفریننده درخت انگور

تاکدخت : درخت زیبای اگور

تالین : پایتخت کشور استونی

تانیا : دختر یگانه

ترانه : قطعه آوازی، هر صدایی که حالت موسیقایی داشته باشد.

ترگل : گل تازه و شاداب

ترمه : نوعی پارچه (قیمتی) از جنس کرک، پشم، یا ابریشم

ترنج : بالنگ؛ طرحی مرکّب از طرح‌های اسلیمی و گل و بوته‌ای که معمولًا در وسط نقش قالی، تذهیب، و مانند آنها به کار می‌رود.

ترنیان : سبدی که از شاخه های بید می‌بافند

تروند : میوه تازه رسیده

ترلان:مرغی از جنس باز شکاری

تهمینه:مادر رستم

تیارا:زیبا

تارا:ستاره کوکب

تمنا:خواهش

تبسم :خنده

تلما:گندمگون

تهرت:نام دختر زیبای زرتشت

ترنج:بالنگ

ترنگ:شعر

تناز:ادر لهراسب

تکتم:نام چاه زمزم،مادر امام رضا

تیدا:دختر خورشید

 

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف ث:

ثریّا : معنی: پروین

ثمر : میوه

ثمن : بها، قیمت

ثمین : گرانبها، قیمتی

ثَمینا : هر چیزی که گرانبها تراز چیزهای دیگر باشد

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف ج:

جام : پیاله، ساغر

جانانه : دوست داشتنی

جانمهر : از نام های برگزیده

جر یره : زن سیاوخش، مادر فرود

جوانه : جوان، جوانی،رویش

جانا : ای جان، ای عزیز

جان افروز : (به مجاز) آسایش بخش روان

جانان : معشوق، محبوب؛ خوب

جان بانو : بانویی که چون جان عزیز است.

جانانه : محبوب، معشوق، (در تصوف) (به مجاز) خداوند

جاندخت : محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است.

جان نواز : آرامش دهنده جان، محبوب

جمدخت : دختر پادشاه بزرگ

جوانه : تازه

جهان آوا : جهان گیتی

جهان خاتون : شاعره ایرانی در قرن هشتم

جهان بانو : بانوی جهانیان

جهان ماه : آن که در جهان چون ماه می درخشد

جهان ناز : مایه افتخار جهان

جهانتاب : نور دهنده جهان

جهاندخت : دختر شهره در عالم

جهانرخ : عالم گیتی

جلیله : مؤنث جلیل

جمانه : دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع)

جَمیله: زیبا

 

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف چ:

چرمه :  اسب سفیدرنگ

چالی : پرنده‌ای شبیه گنجشک

چامه :  شعری که با آواز خوانده می‌شود.

چشمه : مکانی که آب زیرزمینی در آنجا به طور طبیعی در سطح زمین ظاهر می‌شود.

چکامه : شعر به ویژه قصیده.

چکاوک : پرنده‌ای خوش آواز و که تاج بر سر دارد.

چکاوه : چکاوک

چلچله : پرستو

چمان :  آن که می‌خرامد و با ناز حرکت می‌کند،

چمانه :  شراب

چیمن : زمین سبز و خرم

چمن آرا : زینت دهنده باغ

چمن افروز :  گل آذین قرمزرنگ آنها به شکل تاج خروس است

چمن چهر : آن که چهره‌ای زیبا چون باغ و بوستان دارد.

چمن ناز : زیبارویی که دارای ناز و عشوه و کرشمه است.

چنور :  گیاهی خوشبو شبیه به شوید، که در بعضی از مناطق کردستان می‌روید.

چهرآذر :   چهره‌ای چون آتش

چهرآرا : آراینده چهره

چهرآزاد : نام جد اسپهبد بختیار پسر پادشاه فیروز ساسانی

چهرزاد : نژاد و اصیل، لقب هما، دختر بهمن در شاهنامه

چهرمینو : آن که چهره‌ای زیبا چون بهشت دارد.

چهره : روی، صورت

چهره گل : آن که چهره‌ای زیبا چون گل دارد.

چوک : چشمه

چیترا : نژاد

چیچک : گل

چیستا : نام فرشته دانش و معرفت

چیلانه : درخت عناب

چیکا : نوعی پرنده

چام : ناز و عشوه

چیستا: فرشته دانش و خرد

 

حاتمه : مؤنث حاتم به معنی حاکم، قاضی، داور

حارثه : مؤنث حارث، زن کشاورز

حاصل : نتیجه

حامده : مؤنث حامد، سپاسگزار

حانی :  گاو وحشی

حانیه : مهربان

حبه : دانه‌ی بعضی از میوه‌ها و گیاهان

حبیبه :  معشوقه

حدیث : عشق، سودا

حدیثه : امروزی، جدید، نو.

حدیقه : باغ

حرمت : احترام

حریر : ابریشم

حره : زن آزاده

حریه : حُره

حسانه : زن بسیار نیکو

حسْنا : زیبا، زن زیبا

حسنا : نیک، پسندیده

حسنه : خوب، نیک

حسنیه : نیکوتر

حسیبه : دارنده‌ی نام و شرف و بزرگی

حفصه : اسد، شیر؛

حفیظه : موکّل به چیزی؛ حافظ و محفوظ

حکیمه : مؤنث حکیم، زن حکیم و دانشمند

حلما : جمع حَلیم، بردباران، صبوران.

حلیا : زیور

حلیمه : مؤنث حلیم، زن خویشتن دار، صبور و با تحمل، دختر بردبار

حلیه : زینت، پیرایه، زیور؛ مشخصات صورت و اندام

حماسه : کاری افتخار آفرین، نوعی شعر، دلیری، شجاعت، بی باکی

حمده : سپاس و شکرگزاری

حمیده : مؤنث حمید، ستوده، پسندیده؛ مادر امام موسی کاظم(ع).

حمرا : سرخ رنگ

حمیرا : مصغّر حمرا، زن سرخ و سپید، زن سرخ

حنا : گیاهی درختی که گل‌های سفید و معطر دارد

حنّان : آرزومند، مشتاق؛ بخشاینده

حنّانه : بسیار نوحه کننده، ناله کننده

حنیسه : زن شجاع

حنیفه : دختر درست و پاک

حوا : نخستین زنی که خدا آفرید

حور : زن زیبای بهشتی

حورا : حور، زن زیبای بهشتی؛ زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی.

حورالعین : زن یا زنان سفیدپوست درشت چشم

حوری : حور؛ زن زیبا

حوری لقا : آن که چون حوری زیباست.

حوریا : از حوری به معنی فرشته بهشتی می‌آید، آن که چون حور زیباست.

حوریه : زن سفید پوست و زیباروی.

حیفا : نام بندری در فلسطین

حیات : زندگی، زیست

حسِیبا : دارای اصل و نسب، پاک نژاد، پاکزاد و اصیل

حورآسا :  آن که چون حور زیباست.

حورآفرین :  مرکب از حور (زن زیبای بهشتی) + آفرین (آفریننده)

حورجهان : آن که چهره‌ای زیبا چون حور دارد.

حوردیس :  آن که چون حور زیباست.

حوررخ : حور , آن که چهره‌ای زیبا چون حور دارد.

حورزاد : زاده حور، زیبا

حوروش :  دختری چون زن (زنان) زیبای بهشتی.

حوری بانو : حور , زن زیبای بهشتی

حوری دخت : حور ,  مرکب از حوری (زن زیبای بهشتی) + دخت

حوری رخ : حور , آن که چهره‌ای زیبا چون حوری دارد.

حوری زاد : حور , زاده حوری، زیبا

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف خ:

خاتون : لقب زنان اشرافی

خاتونک :  بانوی کوچک، نام روستایی در نزدیکی شیراز

خارا : نوعی سنگ آذرین

خارک : نوعی خرمای زرد و خشک

خاتَم :فرمان، حکم و پایان.

خاور : (مخففِ خاوران) هم به معنی مشرق و هم به معناي مغرب است.

ختا : نام سرزمین چین شمالی که محل زندگی قبایل ترک بوده است.

خُتن : نام شهری در ترکستان شرقی و گاهی هم به تمام ترکستان چین اطلاق شده است، (به مجاز) زیباروی.

خجسته :  سعادتمند، ، گل همیشه بهار.

خداآفرید : آفریده خداوند

خرامان : دارای حالت خرامیدن، در حال خرامیدن، به آهستگی و با ناز.

خرشا : خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران ‏خسروپرویز پادشاه ساسانی.

خرشید : خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران ‏خسروپرویز پادشاه ساسانی

خُرّم : سرسبز و با طراوت؛ شاد، خوشحال، خوب، خوش؛ فرخنده، مبارک.

خرم بانو : بانوی شاد و خوشحال

خرم بهار : آن که چون بهار خرم و با طراوت است، نام دختر فتحعلی شاه قاجار

خرم گل : آن که چون گل خرم و با طراوت است.

خرم چهر : آن که چهره ای شاداب و با طراوت دارد.

خرمدخت : دختر شاد و با طراوت

خرمن : توده غله درو شده، توده و مقدار انبوه از هر چیز

خرمناز : زیبا و با طراوت

خرمه : نام همسر مزدک، گیاهی است مانند لوبیا

خزان : نام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، پاییز

خندان چهر : آن که چهره ای خندان و متبسم دارد.

خندان گل : آن که چون گل شاداب و باطراوت است.

خوبیار : یارخوب

خوردیس : مانند خورشید، درخشان

خورسان : مانند خورشید

خوب چهر : دارای سیماي زیبا، زیبا.

خورشید : جرم مرکزی منظومه‌ شمسی به نام کره خورشید، آفتابِ درخشان؛ (به مجاز)آفتاب و زیبارو.

خورشید بانو : مرکب از خورشید و بانو

خورشید دخت : مرکب از خورشید + دخت (دختر)

خورشید رخ : آن که چهره‌اش چون خورشید می‌درخشد.

خورشیدفر : آن که شکوه و جلالی چون خورشید دارد.

خورشیدمهر : آن که مهر و محبتی چون خورشید دارد.

خوروش : خورشیدوش، تابان و درخشان چون خورشید

خوشروز : دارای زندگی راحت و بارفاه.

خوشاب : میوه‌ای که با محلول آب و شکر می‌پزند، روشن و شفاف، آبدار و ترو تازه، جواهر تابان و درخشان

خوشه : تعدادی دانه، میوه یا گل که به محور متصل باشند

خوشین : خوش و زیبا

خوشیار : دوست و یار شاد و شادمان

خجسته : شادباش، مبارک

خجیر : زیبا روی و پسندیده

خرم چهر : از نام های برگزیده

خرمدل : خوشدل، خوشحال، شادمان

خندان : خندیدن، با لبخند

خوب چهر : از نام های برگزیده

خوبروی : از نام های برگزیده

خورزاد : از نام های برگزیده

خورشاد : از نام های برگزیده

خورشید : هور، هور شید

خورشید چهر : از نام های برگزیده

خُوروَش : همانند خورشید

خوشبوی : از نام های برگزیده

خوشچهر : نیکو روی

خوشخو : نیک رفتار، با صفا

خوشدل : شاد، شادمان، خوشنود، خوشحال

خوشروی : خوشرو، خوش صورت، خوشگل

خوشگو : خوش سخن

خوشنوا : خوش آواز، خوش آهنگ

خاطرآسا : خاطر آسایش دهنده خاطر

خاطرافروز : خاطر شادی بخش

خاطرنواز : خاطر دلکش، مطبوع

خاطِره : یادبود

خجسته لقا :  خوش سیما، خوشرو

خزر : فتان، دختر که عشوه هایی زیرکانه می‌ریزد.

خزال : با ناز راه رونده، کسی که با ناز راه می‌رود.

خوش لقا : خوش (فارسی) + لقا (عربی) خوش صورت، زیبا

خانم گل :  خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است.

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف د:

دادآفرید :از نامهای خداوند

دارانا : نام روستایی در نزدیکی اهر

دارینا : زرگر

دالیا : نوعی از گلِ کوکب

دامینه : زیبا، جاری و روان

دایانا :  نام دیگر آناهیتا الهه آب

درافشان : آن که مروارید میافشاند

دربها : بانوی ارزشمند، دختری که مانند مروارید ارزشمند است

درتا : مانند مروارید،

درخشا : نورانی، تابنده

درخشان : دارای درخشش

درسا :  گران قیمت و ارزشمند.

درستی :  نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی

درفام : مانند در درآسا

درناز :  زیبا رو و گران بها.

دریا :  توده‌ی بسیار بزرگی از آب، دریاچه،

دریادخت : دختر دریایی

دریاناز :  دارای زیبایی و لطافت فراوان، زیبا و قشنگ

دل‌آرا :  و مادر روشنک بنا بر روایات ایرانی.

دلارام :  موجب آرامش خاطر

دل آسا :  آسایش دل

دل آویز : زیبا، دلنشین

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف ز:

زانوس : نام یکی از دو شعبه بزرگ رود چالوس

زاكیه : نیكو

زامیر : آواز

زُبیده :  دختر جعفرابن منصور زن هارون الرشید

زربانو :  نام دختر رستم پهلوان شاهنامه

زربین : سرو كوهی

زرپری :  آن كه چون زر و پری درخشنده و زیباست

زرتا :  درخشان و زیبا چون طلا

زرتاج :  زرین تاج

زرخاتون : زر( طلا) + خاتون( بانو)

زردخت : مركب از زر( طلا) + دخت ( دختر)

زردیس : به شكل زر

زرشام : نام دختری از خاندان جمشید پادشاه كیانی

زركا : گیلكی نوعی پرنده

زرگل : زرین گل

زرمان : مانند زر، بسیار زیبا

زرناز : مركب از زر( طلا) + ناز(كرشمه)

زرنگیس : زرین گیس زرین گیس

زرنوش : ام شهری كه دارا آن را بنا كرده بود

زرواندخت :  از زروان (نام ایزدی) + دخت (دختر)

زری : پارچه یا لباسی که در آن نخهای طلایی به کار رفته است، نخ طلا یا نقره یا گلابتون، طلایی، منسوب به زر

زرین : از جنس زر، به رنگ زر، طلایی

زرین تاج : زرین (فارسی) + تاج (معرب) آن كه تاجی از طلا بر سر دارد.

زرین دخت : مركب از زرین (طلایی یا از جنس زر) + دخت (دختر)

زرین گل : آن كه چون گلی زرین زیبا و درخشان است

زرین گیس : آن كه موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین

زرین مهر : خورشید طلایی

زرین نرگسه : ستاره‌های آسمان

زرین نگار : آراسته شده با زر

زرین همای : همای زرین، آفتاب

زرین هور : خورشید طلایی

زرینه :  ساخته شده از طلا

زعفران : گیاهی علفی، چند ساله و از خانواده زنبق كه گلهای پاییزی سفید یا بنفش دارد.

زكیه : مؤنث زكی، پاک، طاهر، پارسا

زگما: نام پلی در زمان سلوكیان كه سلوكیه را به شهر آپاما وصل می‌كرد.

زلال : صاف و شفاف، (به مجاز) آب صاف و گوارا، پاک، خالص

زُلفا : منسوب به زلف؛نزدیکی و منزلت و قربَت.

زلیخا : نام همسر عزیز مصر كه مفتون زیبایی یوسف (ع) شد.

زمانه : روزگار، چرخ

زمرد : نام سنگی قیمتی به رنگ سبز

زمزم : نام چشمه‌ای در نزدیكی كعبه

زمزمه : صدای حرف زدن آهسته، صدای آواز خواندن آهسته

زمیرا : بلبل

زنبق : گلی درشت به رنگهای بنفش، سفید، یا زرد

زوفا : گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع

زهرا :  روشن، درخشان ، نام دختر پیامبر(ص)

زهره : نام سیاره‌ای در منظومه شمسی

زیب النساء : بهترین زنان، زیباترین زنان،

زیبا :  آن كه یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است، دلنشین، مطبوع

زیباچهر : آن كه چهره‌ای زیبا دارد، زیبا

زیبارخ :  آن كه چهره‌ای زیبا دارد، زیبا

زیبان : زیبا، خوشایند

زیبنده : شایسته، سزاوار، زیبا، آراسته

زیتون : نام میوه‌ای كه رنگ آن در مراحل مختلف رشد از سبز تا بنفش و سیاه تغییر می‌كند.

زیتون خاتون : نام همسر ارسلان شاه پادشاه کرمان که زنی بسیار خردمند و خیر بود.

زیتونه : یکدانه زیتون

زینا : مخفف زیناوند، لقب تهمورث پادشاه پیشدادی

زرکا : به زبان گیلکی به معنی نوعی پرنده

زهراناز : درخشنده و نازنین، ترکیبی قشنگ از نام زهرا

زهیرا : به معنی شکوفه‌دار، درخت شکوفه‌دار

زینا : نام دختر نوح نبی

زیور :  زینت، پیرایه

زیورتاج : آن که چون زیور و جواهری بر تاج می‌درخشد.

زوشا : زیبا، نیکو، دلربا، از ریشه اوستایی زوش، نام نیای منوچهر پادشاه پیشدادی

زویا : زویا در زبان روس به معنی عزیز پدر می‌باشد.

زوفا : گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع

زینب : پاکیزگی، نام درختی خوشبو و خوش منظر

زینت : آذین، آرایش، پیرایه، تزیین، حلیه، زیب، زیور

زیوین : نقره‌ای، نقره گون

زادمهر : برآمده از روشنایی

زرافشان : افشاننده سیم و زر

زراندام : از نام های برگزیده

زربانو : نام دختر رستم و خواهر بانو گشتاسب

زرستان : نام دختر ارجاسب

زرشام : نام دختری از خاندان جمشید

زرگیس : از نام های برگزیده

زرگیسو : از نام های برگزیده

زرمان : زرمانند و بسیار زیبا

زرنگار : از نام های برگزیده

زری : منسوب به زر، زر دار

زرین : طلایی

زرین بانو : از نام های برگزیده

زرین چهر : از نام های برگزیده

زرین چهر: : از نام های برگزیده

زُمرد : گوهر، از سنگ های قیمتی

زیبا : خوبروی، خوش چهره

زیبا دخت : از نام های برگزیده

زیباچهر : خوش رو

زیبارخ : از نام های برگزیده

زیباروی : از نام های برگزیده

زیبنده : شایسته، سزاوار

زیور : آرایش، پیرایه

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف ژ:

ژاسمی : یاسمن

ژالانه : گیاهی زیبا و خودرو

ژالین : شعله آتش

ژاله : شبنم، قطره باران

ژامک : از نامهای باستانی، آینه

ژانت : مونث ژان (ژان = یحیی، یوحنا، خداداد)

ژانیا : از نامهای باستانی

ژانیتا : محل پرستش خداوند

ژانین : نام دریاچه‌ای در یونان

ژانینا : نام شهری در یونان در کنار دریاچه‌ای به همین نام

ژاوا : جاوه نام قسمتی از اقیانوس هند میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو

ژاوه : نوعی گیاه وحشی از تیره کاکوتی

ژاییژ : شراره آتش

ژربرا : گلی زینتی به شکل مینا ولی بسیار درشت تر از آن به رنگهای صورتی تا سرخ

ژرفا : عمیق، عمیق ترین یا دورترین نقطه جایی

ژرفی : عمق، ژرفا

ژرفین : عمیق

ژرویرا : ژریرا

ژنیا :  ژنیک

ژنیک : با استعداد، نابغه

ژوان : زمان، میعاد، ملاقات

ژون : بت، صنم

ژیژیس : نام ندیمه پروشات همسر داریوش پادشاه هخامنشی

ژیکان : قطره‌ی باران (به مجاز) زلال و شفاف، زیبا و آرامش بخش

ژیلا :  ژاله تگرگ

ژینا : باهوش، با نابغه، ژنیک

ژینوس : باهوش، نابغه، ژینا

ژیوار : نام کوهی در اورامان، زندگی کردن

ژاله : شبنم

ژیان چهر : از نام های برگزیده

ژیان دخت : از نام های برگزیده

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف س:

سابو : هاله، خرمن ماه

ساتی : در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح

ساتیا : از نامهای باستانی

ساتین : محبوب و دوست داشتنی

سارگل : گل زرد

سارنگ : نام پرنده‌های کوچک به رنگ سیاه، سار، ساری؛ گوشه ای در آواز ابوعطا؛ نام سازی مثل کمانچه

سارنیا : خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامن

ساریان : نام روستایی در نزدیکی مشهد

سارینا : خالص، پاک

سالی : بی غم و سرخوش، سالمند و دارای عمر طولانی، نام روستایی حوالی خرم آباد

سالینا : سال

سامه : عهد، پیمان، جای امن و امان، پناه، مأمن

سامینا : مانند مینا؛ نام گلی

سانوا : دختر خوش سخن، بانویی که شیرین حرف می‌زند.

سانیا : سایه روشنِ جنگل

ساوی : با ارزش، گرانمایه

سایه : تاریکی نسبی، پناه، حمایت؛ حشمت و بزرگی.

سبارو : کبوتر

سبزبهار : نام یکی از الحان قدیم ایرانی

سبزپری : فصل بهار

سبزه :سبزه وار، چمن زار، گندمگون

سپیتا : سفیدترین و پاکترین

سپیده : روشنی کم رنگ آسمان در افق مشرق قبل از طلوع آفتاب

سپیده گل : گل سپید

سپینود : در شاهنامه دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گور

سپیدار : درختی از خانواده بید با برگهای براق

ستاره : ؛ بخت و اقبال و نماد شخص مجلس آرا و زیبارو

ستایش :  خداوند، شکرگزاری

ستوده : آنکه او را ستوده‌اند؛ ستایش شده

سداب : نام گیاهی است

سرآویز : آنچه به سر می‌آویزند

سرمه :  سیاهی، تاریکی

سَرو : از انواع درختان که همیشه سبز

سرور : شادمانی

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف ش:

شاپرک : نوعی پروانه بزرگ که معمولاً شب پرواز می کند.

شاپری : شاه پری

شاخسار : محل انبوهی شاخه های درخت

شادآفرید : آن که شاد آفریده شد، آفریده شاد

شاداب : با طراوت، تازه، شاد، شادان، مسرور

شادان : شاد، مسرور؛ (در حالت قیدی) باحال شاد، شادمانه

شادانه : شاهدانه

شادبانو : بانوی شاد

شادبهر : آن که از شادی بهره دارد، خوشحال

شادپری : پری شاد

شاددخت : دختر شاد

شادرخ : آن که چهره ای شاد و متبسم دارد.

شادرو : آن که روی و چهره اش شاد است، شاداب، شادمان و مسرور

شادروز : نیک روز، خوشبخت، کسی که روزش شاد است.

شادفر : آن که دارای شکوه و شادی است.

شادگل : آن که چون گل شاداب است.

شادگون : شاد و خوشحال

شادلی : شاد روی نرمخو و آرام

شادلین : نرمی و ملایمت، شاد روی نرمخو، آرام و خوش چهره

شادمانه : شادمان، شاد، خوشحال و مسرور، با شادی و خوشحالی

شادناز : ویژگی آن که شاد است و با عشوه و ناز است.

شادنوش : شادی و شادمانی همیشگی و جاوید

شادور : شادمان، خوشحال

شادک : نام مستعار سمک در داستان سمک عیار

شادکامه : کامروا، خوشحال، شادمان

شادی : وضع و حالت شاد، شاد بودن، خوشحالی، سرور؛ جشن

شادیا : بانوی شاد، دختر شاد و سرخش، منسوب به شادی

شادیان : از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور

شادیانه : از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور

شادیه : منسوب به شادی

شارین : متمدن، شهرنشین نسبت)

شاندیز :شکوهمند

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف ف:

فارا : نام کوهی است که در غرب فلات ایران واقع شده است.

فاسیروس : نام دختر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی

فام گل : به رنگ گل

فانیذ : پانیذ، قند، شکر

فایدیم : به معنای گل نیلوفر است، نام همسر کبوجیه پادشاه هخامنشی

فرآذر : شکوه آتش

فراچهر : مرکب از فرا (بالاتر) + چهر (صورت) = آنکه صورتی زیباتر از دیگران دارد.

فرارنگ : فرانک، پروانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین

فرازنده : بالابرنده و افرازنده

فرانک : پروانه، از شخصیت های شاهنامه، نام دختر برزین و زن بهرام گور، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین

فرانه : فرانک

فربو :  و عطر شکوه و منزلت

فرپرک : شب پره که آن را مرغ عیسی نیز می نامند.

فرتوک : پرستو

فرجهان : شکوه دنیا

فرخ : اسم دخترانه و پسرانه به معنی خجسته، مبارک، فرخنده، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از مرزبانان خسروپرویز پادشاه ساسانی

فرخ بانو : بانوی بزرگوار و فرخنده

فرخ بخش : بخشنده بزرگوار، نام یکی از بهدینان یزد که در سال هشتاد و هشت یزگردی می زیسته است.

فرخ تاج : فرخ (فارسی) + تاج (فارسی) مرکب از فرخ (مبارک) + تاج

فرخ چهر : دارای چهره فرخنده و مبارک

فرخ ماه : ماه خجسته و مبارک

فرخ ناز : مرکب از فرخ (مبارک) + ناز (غمزه)

فرخنده : مبارک، میمون، خجسته، آنکه یا آنچه وجودش سبب شاده و آرامش است.

فرخنده چهر : دارای چهره مبارک و خجسته

فردخت : مرکب از فر (شکوه) + دخت (دختر)

فردوس : معرب از فارسی، پردیس بهشت

فردیس: پردیس، بهشت

فرزان دخت : دختر فرزانه و دانا

فرزانه : خردمند، دانا

فرسیما : دارای چهره‌ای باشکوه

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف ق:

قشنگ : زیبا، خوشگل

قشنگ گل : گل زیبا، دختری که چهره اش مثل گل زیبا و لطیف است.

قُدسی :  مربوط به عالم مجردات فرشته

قُدسیه : مؤنث قدسی

قدیره : مؤنث قدیر، توانا

قمرسیما : ویژگی آن که چهره‌اش مثل ماه میباشد؛ (به مجاز) زیبارو

قمرالملوک : آن که میان پادشاهان چون ماه می‌درخشد.

قمرتاج : تاج ماه

قمرناز : ماه ناز ، آن که چون ماه زیباست.

اشین : نام محله در شمال ایلام

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف ک:

کامه : خواسته

کامیشا : خوشحال، سرزنده، خوش بیان، ترکیب مغلوب و تغییر یافته “شادکام”

کاناز : چوب ریشه خوشه خرما، اسم اصیل ایرانی

کانی : چشمه آب، کنایه از تازگی و نشاط و طراوت است.

کتایون : کسایون، از شخصیت های شاهنامه فردوسی، اسم یکی از دختران قیصر روم و نیز همسر گشتاسپ پادشاه کیانی.

کرا : اسم همسر مولاناجلال الدین بلخی

کرانه : ساحل، گوشه، کنار، سو، جهت

کرشمه : ناز، غمزه، عشوه

کشور : سرزمینی دارای مرزهای مشخص که از سایر سرزمین ها جدا شده است.

کلاله : بخشی از گل که برایجذبدانه های گرده، نگه داشتن و رویاندن آنها و تولید میوه است، زلف، کاکل

کمانه : منسوب به کمان

کمند : دام، کنایه از گیسو

کوشانه : دختر ساعی، بانوی تلاشکر

کوشک : کاخ، قصر، اسم دخترایرج (پسر فریدون پادشاه پیشدادی)

کوهینه : پونه

کهربا : نام صمغی سخت شده و زرد رنگ که خاصیت جاذبه دارد.

کهسار : کوهسار، جایی که دارای کوههای متعدد است.

کی آفرید : مرکب از کی (پادشاه) + آفرید (آفریده) = کسی که شاه آفریده شده.

کی آفرین : آفریننده پادشاه

کی بانو : بانوی شاه، زنی که همه از او حساب می برند.

کی دخت : دختر پادشاه

کیادخت : دختر پادشاه

کیارا : اندوه و ملالت، میل شدید به خوردن انواع خوردنی جات

کیان بانو : ملکه

کیان دخت : دختری از نسل شاهان، شاهزاده

کیانه : منسوب به کیان، پادشاهی

کیمیا : اکسیر، هر چیز نایاب و دست نیافتنی، افسون

کیناز : به کسر کاف، موجب افتخار پادشاه، دختری که پادشاه نازکش اوست، بانویی که در بین بزرگان عزیز است.

کیوان دخت : مرکب از کیوان (نام ستاره‌ای) + دخت (دختر)

کیهان دخت : مرکب از کیهان (دنیا) + دخت (دختر)

کیهانه : کیهان، جهان هستی، دنیا، گیتی

کامله : مؤنث کامل، بی نقص، بی عیب

کبرا : کبری، بزرگ، کبیر

کبری : کبرا

کبریا : بزرگی، عظمت

کرامت : بزرگواری، شرافت، سخاوت، بخشندگی

کریمه : مؤنث کریم، بخشنده، سخاوتمند

کلثوم : اسم یکی از دختران حضرت علی (ع)

کوثر : نام چشمه‌ای در بهشت، نام سوره ای در قرآن کریم که یکی از شأن نزول‌های آن تولد حضرت فاطمه (س) است.

کوکب : ستاره، گلی زینتی و درشت و پُرپَر به رنگهای ارغوانی، سفید، قرمز، زرد یا بنفش

کوکبه : شکوه، جلال

کیانا : طبیعت

کژال : غزال، دختری با چشمان زیبا

کوچیار : یار کوتاه قد

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف گ:

گراناز : گران ناز

گرانناز : دارای نازجذاب و خوشایند

گردآفرین : گُرد آفرید

گردآفرید : دختر جنگاور ایرانی که در دژ سپید در مرز ایران و توران با سهراب جنگید، فرزند گژدهم

گردیه : از شخصیت های شاهنامه فردوسی

گشتا : بهشت، پردیس

گشین :  زیبا و دوست داشتنی.

گل آذین : زینت گل

گل آرا :  نام مادر روشنک بنا به بعضی نسخه‌های شاهنامه

گل آسا : مانند گل

گل آور :  زیبا و با طراوت

گل آویز : مرکب از گل

گل افروز : مرکب از گل + افروز (افروزنده)

گل افشان : افشاننده‌ی گل یا ریزنده‌ی گل، گل فشان

گل اندام : دارای پیکر ظریف و زیبا همانند گل

گل بهار : گلی که در بهار شکفته می‌شود، شکوفه گل

گل پر : دانه معطری به شکل پولکهای زرد کوچک که دارویی است.

گل پرست : دوستدار گل

گل پری : زیبا چون گل و پری

گل پناه : پناه گل

گل تاج : تاجی پر از گل

گل جهان : گل جهان، بهترین و زیباترین گل در جهان

گل دانه : دانه گل

گلاب : مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب به دست می‌آید.

گلابتون : رشته‌های نازک طلا و نقره که همره تارهای ابریشم در زری بافی به کار می‌رود.

گلاسا : مانند گل، مرکب از گل و پسوند مشابهت

گلاله : کاکل مجعد، موی پیچیده

گُلان : منسوب به گل؛ گلها؛ (به مجاز) زیبارو و لطیف

گلبَر : آن که آغوشش چون گل لطیف و نازک است؛ گونه‌ای از گلها

گلباران : برای تمجید و احترام زیاد استفاده می‌شود.

گلبان : نگهدارنده و محافظ، نام مادر ابرانواس شاعر ایرانی قرن دوم

گلبانو : بانویی زیبا چون گل

گلبخت : (گل + بخت = سرنوشت، طالع)، (به مجاز) زیبا و لطیف و دوست داشتنی.

گلبر : آن که سینه و آغوشش چون گل لطیف و نازک است.

گلبرگ : هر یک از اجزای پوششی گل، چهره و رخسار

گلبن : بوته یا درخت گل

گلبوته : بوته گل

گلبیز : گل افشان، گلریز، معطر، خوشبو

گلپاد : نگهبان گل

گلپاره : قطعه‌ی گل زیبا وبا طراوت

گلپر : دانه‌ی معطری به شکل پولک‌های زرد کوچک

گلپری : ) زیباروی و دارای اندام ظریف

گلپسند : زیباروی مورد پسند

گلپونه : گلهای کوچک معطر به رنگ صورتی یا بنفش، پونه جوان و تازه

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف ل:

لادبن : بوته گل، گلبن

لاله : گلی به شکل جام و سرخ رنگ، گونه سرخ و گلگون

لاله چهر : آن که چهره و صورتی سر و زیبا چون گل لاله دارد.

لاله رخ : لاله چهر، آن که چهره و صورتی سرخ و زیبا چون گل لاله دارد.

لاله رخسار : لاله چهر، کسی که صورتش زیبا چون گل لاله است.

لاله رو : لاله چهر، آن که صورتی زیبا به مثال گل لاله دارد.

لاله زار : زمینی که در آن لاله فراوان روییده است.ناماصیلفارسی

لاله وش : مانند لاله

لاون : نام جایی در شاهنامه

لایه : پوشش، نام زنی در رمان باغ بلور

لبخنده : لبخند

لبینا : نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی

لتکا : باغ، باغچه

لعل : معرب از فارسی، لال، نام سنگی قیمتی به رنگ قرمز، گاهی سبز و زرد تا سیاه

لوتوس : گل نیلوفر آبی یا سوسن شرقی

لیان : درخشنده ، نام روستایی در نزدیکی بوشهر

لیانا : بانوی درخشان و زیباروی، مرکب از لیان به معنای درخشان و الف تأنیث

لیسا : نام روستایی در نزدیکی قزوین

لیمو : میوه خوردنی، ترش یا شیرین، معطر و زردرنگ

لؤلؤ : مروارید

لطیفه : مؤنث لطیف

لعبت : زن زیبا روی و خوش اندام، عروسک، بازیچه

لعیا : عربی لیا، نام زن حضرت یعقوب

لمیا : زن سیاه و گندمگون

لمیس : زنی با پوست نازک و لطیف

لنا : نصیب و بهره

لیالی : شب‌ها

لیلا : لیلی

لیلیا : شب، هم ریشه با”لیل” عربی است.

لیلی : شب دراز، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی

لئا : به سوی خدا، دختری که رو به سوی خدا دارد.

لیا : خجسته، نام همسر یعقوب (ع)

لیزا : بنده خالص خداوند

لادن : معرب از یونانی، گل زینتی به رنگ زرد، قرمز، یا نارنجی

لاریسا : نام شهری در کنار دجله

لورا : نام سازی است، چنگ. نام یکی از صورتهای فلکی شمالی

ؤلؤ : مروارید

لطیفه : مؤنث لطیف

لعبت : زن زیبا روی و خوش اندام، عروسک، بازیچه

لعیا : عربی لیا، نام زن حضرت یعقوب

لمیا : زن سیاه و گندمگون

لمیس : زنی با پوست نازک و لطیف

لنا : نصیب و بهره

لیالی : شب‌ها

لیلا : لیلی

لیلیا : شب، هم ریشه با”لیل” عربی است.

لیلی : شب دراز، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی

اسم دختر عبری با حرف ل

لئا : به سوی خدا، دختری که رو به سوی خدا دارد.

لیا : خجسته، نام همسر یعقوب (ع)

لیزا : بنده خالص خداوند

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف م:

ماتیسا : ماهتیسا، در گویش مازندران ماه تنها

ماتینا : نام ساتراپ نشینِ

مادیار :  یاور و کمک کننده مادر، مددکار برای مادر

مارتا : در اوستا مشا و مارتا به معنای نوع انسان آمده است، فناپذیر، دنیایی

مامَک : مادر؛ خطاب محبت آمیز به فرزند دختر؛ زن پیر

مانا : ماندنی، پایدار

ماندانا : به معنی عنبر سیاه؛ زن کمبوجیه‌ی اول و مادر کوروشِ کبیر

ماندگار :  پایدار، ماندنی.

مانِلی : پسری در شعری از نیما یوشیج

ماه : بسیار خوب و دوست داشتنی

ماه آفرید : آفریده‌ی ماه؛  زیبارو

ماهانا : منسوب به ماهان

ماهپری : بسیار زیبا

ماه پسند : زیباروی چون ماه

ماه پیکر : معشوقِ زیبا

ماهتاب : پرتو ماه، شعاع ماه، نور ماه، مهتاب

ماهتابان : زیبارو

ماه جهان : زیبای جهان

ماهدخت :  دختر ماه، دختری که مانند ماه است؛ (به مجاز) زیبارو

ماهرخ : ماه چهر

ماه رخسار : ماه چهر

ماهرو : ماه چهر

ماهک : خوبروی کوچک، معشوقک زیباروی و یا خوبروی دوست داشتنی

ماه گل : گلِ ماه؛ (به مجاز) زیبارو

ماهناز : (ماه + ناز = قشنگ، زیبا) ماهروی زیبا

ماهنگار : (ماه + نگار = معشوق) (به مجاز) معشوقه‌ی زیبارو

ماهنوش : ماه جاویدان و همیشگی؛ (به مجاز) زیباروی همیشه زیبا

ماهوَر : زیبارو

ماهوش : مهوش زیبا و درخشان

ماهین :  زیبارو

مایسا : نام گیاهی کوچک و یک ساله که بسیار ظریف است.

مروا : فال نیک و دعای خیر

مرمرین : ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر

مژان : نرگس نیمه شکفته

مژده : خبر خوش و شادی بخش، بشارت

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف ن:

ناربن : درخت انار

ناردانا : ناردانه، دانه انار

ناردانه : ناردانا، دانه انار

نارگل : گل انار، آن که چون گل لطیف و زیبا است.

نارگون : همانند انار، سرخ و آتش

نارملا : شکوفه گل انار، به کسر میم

نارمیلا : شکوفه، غنچه، خصوصا شکوفه گل انار

نارنج : میوه‌ای آبدار و ترش

نارو : پرنده‌ای خوش آواز همانند بلبل

نارون : درختی خوش اندام و پُربَرگ و سایه دار

نارین : منسوب به نار، تر و تازه

ناز : کرشمه، غمزه

نازآفرید : آفریده ناز و زیبا

نازآفرین :  نام همسر فتحعلی شاه قاجار

نازان : فخرکننده، نازکننده

نازبانو : بانوی زیبا و عشوه گر

نازبو : ریحان

نازپر : آنکه مانند پری زیباست،نام دخترپادشاه خوارزم

نازجهان : موجب نازش و مباهات جهان

نازخاتون : بانوی زیبا،نام دخترامیر کردستان در زمان پادشاهای الجایتو

نازدار : آن که رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس

نازدانه : فرزند محبوب پدر و مادر، دردانه

نازدخت : دختر زیبا و ناز

نازدلبر : معشوق زیبا و جذاب، نام دختری در منظومه ویس و رامین

نازرخ : دارای روی زیبا و لطیف

نازک :  نازنین و زیبا

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف و:

وانیا : هدیه با شکوه خداوند

ورتاج : گلی سرخ رنگ که همیشه روی به آفتاب دارد.

ورجا : بلندمرتبه، ارجمند

وردآفرید : آفریده گل

ورونیکا : نام تیره‌ای از گیاهان که پوپک از آن دسته است.

ونوشه : در گویش مازندران گل بنفشه

وه آفرید : (وه = خوب)آفریده خوب

وه آفرین : آفریننده خوب یا آفریننده خوبی

وه نوش : بهنوش، مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش (عسل)

وهان : جمع خوبان، بهان (وه = خوب)

وهرو : خوبروی

ویدا : آشکار و هویدا

ویرو : نامپهلوان و سپهداری در منظومه ویس و رامین

ویستا : دانش و فرهنگ

ویشکا : نام روستایی نزدیک رشت

وینا : رنگارنگ، همچنین روشن و آشکار

ویوگ : عروس

ویونا : منسوب به عروس، دختری که عروس شده

 

واحده : مؤنث واحد، یگانه

وادی : سرزمین، رود

واله : عاشق بی قرار، شیفته و مفتون

والیه : مؤنث والی نام دختر

وجیهه : زیبا، خوش چهره، هم چنین به معنای دارای قدر و منزلت نزد مردم

وحدانه : یکی یکدانه

وحیده : مؤنث وحید، یکتا، تک، بی نظیر، یگانه

ورشان : قمری، پرنده‌ای که در فارسی آن را مرغ الاهی می‌گویند، کبوتر صحرایی

ورقا : کبوتر، نام درختی کوچک و معروف

وسمه : ماده رنگی ای که از نوعی گیاه به دست می‌آید.

وسیمه : مؤنث وسیم، دارای نشان زیبایی، زیبا

وسیم : دارای نشان زیبایی، خوش سیما، زیبا

 

وارتوش : نام گلی سرخ و ظریف

وانوش : دریاچه وان، از سمبل و نمادهای تاریخ ارامنه

اسم دختر کردی با حرف و

 

وانیار : با سواد

وچان : زمان استراحت کوتاه

وردی : کوچک، ریز‏نقش

وریشه : درخشش، برق

وش : خواستن

وشان : افشان، کاشتن، تکان شدید

وشن : خوب است.

ولان : مکانی که گل زرد بسیار داشته باشد.

وندا : زن و دختر باسواد

وناز : با وقار، متین

ونوش : گل بنفشه

وهار : فصل بهار

ویان : دلربا، علاقه، محبت، عشق

ورهرام :  ، نام فرشته موکل

ویانا : فرزانگی، بخردی، دانایی

 

واپسین : آخرین، بازپسین
واج : زمزمه
وارسته : آزاد
واژه : کلمه، لغت
وَرد : گل سرخ
وِستا : دانش
وهشتیه : نام شهبانوی خشایار شاه
وهوگون : خوشبو، معطر، خوشرنگ
ویدا : در اوستا به چم دانش و فرهنگ
ویس : نام دختر شاه غارن و شهبانو شهرو
ویستا : دانش و فرهنگ

ورتا: نامی پهلوی به معنی گل
ویس: معشوقه رامین در دوره شاهنشاهی اشکانیان
وستا: پردانش – دختر پاکدامن و با اصل و نسب
ویدا: در اوستایی ویستا – پر دانش و فرهنگ

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف ه:

هرانوش :  دختر زیبا روی

هستی : زندگی، وجود، زندگانی

هلناز : زیبارو و خوشبو، به شکوفه درخت هل نیز می‌گویند

هما : پرنده‌ای با جثه بزرگ که بنا به تصور گذشتگان سایه‌اش بر سر هر کسی بیفتد به سعادت و خوشبختی می‌رسد. بوده است

هماچهر : آنکه چهره‌ای چون هما دارد، خوش سیما

همافر : دارای شکوه همایی

همتا : نظیر، مانند

همدم : همنشین : ، مونس

همراز : محرم اسرار

همیلا : نام ندیمه شیرین همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی

هنگامه : فوق العاده، شگفت انگیز، عالی، فتنه، آشوب

هوآفرید : خوش ستوده، خوش آمرزیده

هوبخت : خوشبخت

هوپاد : (اسم دختر و پسر) نگهبان خوب، نیک سرشت

هوتس : (به ضم ت) آتوسا، نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا

هوتوس : آتوسا،نام دخترکوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا

هوده : راست، درست

هور : خور، خورشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی

هورام : پیرو خوبی، انسان شاد و خنده رو، هنگام طلوع آفتاب،‌ مرتفع

هورآفرین : آفریننده خورشید

هوربانو : زیبا همچون خورشید

هورتاش :  آنکه چون خورشید نورانی است.

هورتن : آن که تن و بدنی پاک و درخشان چون خورشید دارد.

هورچهر : آن که چهره و سیمایی درخشان و نورانی چون خورشید دارد.

هورخش : آفتاب عالمتاب

هورداد : داده خورشید

هوردخت : دختری زیبا چون خورشید

هوردیس : زیبا و روشن چون خورشید

هوررخ : هورچهر

هورزاد : زاده خورشید، خوب زاده، اصیل، شریف

هورسان : مانند خورشید

هورشاد :  شاد

هورشید : خورشید، آفتاب

هورفَر : دارای فر و شکوه مانند خورشید

هورمهر : خورشید

هورناز : خورشید زیبا

هوروش : درخشان و زیبا چون خورشید

هوزاد : خوب زاده، اصیل

هوزان : نرگس نو شکفته

هوشبام : سپیده دم

هوگون : خوب گون، خوش رنگ، ممتاز

هومهر : دوست، یار

هوناز : ویژگی آن ‌که دارای ناز و کرشمه خوب و نیک است، جذاب و دلپسند

هویار : یار خوب و خوش

هیلا : پرنده‌ای شکاری کوچکتر از باز را گویند.

هاله : خرمن ماه
هدیه : پیشکشی
هلیله : نام درختی است
هما : مرغ خوش پرواز
هماچهر : از نام های برگزیده
همافر : از نام های برگزیده
همایون : فرخ، شادان
همدم : از نام های برگزیده
همراز : از نام های برگزیده
همساز : از نام های برگزیده
همگام : همراه، همسفر
هنگامه : وقت و زمان
هوآفرید : خوش ستوده، خوش آمرزیده
هوپاد : خوب نگهداری شده
هوداد : از نام های برگزیده
هور : خورشید
هورام : شاد، خنده رو
هوربانو : از نام های برگزیده
هورتن : از نام های برگزیده
هورچهر : از نام های برگزیده
هورداد : از نام های برگزیده
هوردخت : دختر خورشید
هورزاد : زاده خورشید
هورسان : مانند خورشید
هورشید : خورشید
هورفَر : از نام های برگزیده
هورمهر : از نام های برگزیده
هوروَش : از نام های برگزیده
هوزاد : خوب زاده، اصیل
هوزان : نرگس نوشکفته و نیک دان
هوشبام : سپیده دم
هوفر : نام خواهر یوئشتا
هوگون : خوب گون, خوش رنگ, ممتاز
هووَرشت : نیکوکار
هُووی : نام زن اشوزرتشت, دختر فرشوشتر

هورام: واژه ای پهلوی به معنی خوش رام – خنده رو

اسم دختر پرنسسی ایرانی حرف ی:

 

یارناز : دوست زیبا

یارنوش : دوست و یاری که چون عسل شیرین و دلنشین است.

یاس : گلی زینتی با رنگهای سفید، زرد، سرخ و بنفش

یاسمن : گلی زینتی با گل‌های درشت و معطر، به رنگهای سفید، صورتی، زرد و قرمز

یاسمین : یاسمن

یاسمینا : یاس و مینا گلی به رنگهای سفید، زرد و کبود

یکتا : یگانه، بینظیر، تنها

یگانه : صمیمی، همدل، یکرنگ، بی همتا، بی نظیر، تنها و منحصر به فرد

یوتاب : نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان

یسنا : پرستش، بخشی از اوستا

یاشیل : سبز کبود

یغما :  غنیمت

یغماناز : نام دخترپادشاه چین و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی

یلدوز : اولدوز، ستاره

یکمال : ثروت تقسیم نشده

یکیتی : اتحاد، همبستگی

یلدا : آخرین شب پائیز در نیم کره شمالی و بلندترین شب سال

یارین : خوشحالی، شادمانی

یافا : زیبایی، جمال، نام شهری قدیمی در ساحل مدیترانه

یامین : اسم همسر حضرت یعقوب (ع)

یرحا : نام مادر حضرت موسی (ع)

یوکابد : جلال خداوند، خداوند مجد و بزرگی است، نام مادر موسی (ع)

یاس : نام گلی است
یاس رخ : از نام های برگزیده
یاس گل : از نام های برگزیده
یاسمن : نام گلی است
یاسمین : گل یاسمن
یگانه : بی همتا

یوتاب: خواهر آریوبرزن – زنی سردار در آذرآبادگان
یاسمین: پهلوی یاسمن – نوعی گل- دختری در ویس و رامین

چکیده

باتوجه به اسامی خاصی که برای کودکان دلبندتان تهیه کردیم امیدواریم که مطالب قابل استفاده ای را برای شما دوستان عزیز ارائه داده باشیم چراکه انتخاب بهترین نام از جانب شما عزیزان مایه افتخارخوش حالی سایت نیمه شب میباشد .

 

درباره‌ی زهره موحدی

همچنین ببینید

علل مشکلات جنسی زنان و درمان آن

مشکلات جنسی زنان یکی از مشکلات شایعی است که باید برای درمان آن اقدام‌های لازم …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *