ایا به بازی و سرگرمی های انلاین و افلاین علاقه دارید؟ ایا دوست دارید با دوستانتان بازی های تیمی انجام دهید؟ بهترین بازی های ps4 در این مقاله به شما معرفی میشود که می توانید با دوستان به صورت انلاین و افلاین بازی کنید! در مقاله بازی های افلاین برای سیستم عامل اندروید، برترین بازی ها برای اندروید و بازی های تیمی و چند نفره به صورت افلاین (بدون اینترنت) با کلی بازی های سرگرم کننده اشنا شوید.
۱۰. Fortnite (بازی ps4)
تهیهکننده: Epic Games / سازنده: Epic Games
زمانی که مشغول تهیهی این لیست بودیم، چند مشخصهی مختلف بازیها را در نظر گرفتیم و نسبت به آنها لیست را رتبهبندی کردیم. یکی از مشخصهها، میزان تاثیر یک بازی در صنعت بود. وزنهی تاثیر فورتنایت آنقدر سنگین بود که نهایتا در لیست دست بردیم و به رتبهی فعلی برای بازی بسنده کردیم. با این حال، هرگز یک موضوع را نباید فراموش کنیم: چرا فورتنایت به یکی از تاثیرگذارترین بازیهای تاریخ تبدیل شده؟ چون اساسا بازی عالی است.
جریانهای امروزی بازیهای سبک بتل رویال به هیچ وجه با فورتنایت شروع نشدند، اما با فورتنایت اوج گرفتند و به خاطر فورتنایت باقی ماندند. نه فقط سبک بتل رویال، بلکه بسیاری دیگر از جریانها، مثل سیاستهای تجاری گوناگون بازیهای آنلاین رایگان، آپدیتهای مرتب، همکاری با دیگر رسانهها، روشهای تازه بازاریابی بازیها و چیزهایی شبیه به آن، همگی به خاطر فورتنایت شکل گرفتهاند. فرهنگ استریمینگ و استریمرها، بخش بزرگی از محبوبیت خود را مدیون فورتنایت است. از اینکه فورتنایت دریچهی ورود و آشنایی بسیاری از افراد به ویدیوگیم بوده، چندان هم خوشحال نیستیم؛ ولی فورتنایت این توانایی را داشته که بیش از ۴۰۰ میلیون بازیکننده را سمت خود جذب کند و به پدیدهای در صنعت بازی تبدیل شود.
فورتنایت امروزه دیگر یک بازی نیست؛ بلکه پلتفرمی برای ارایهی محتوای مختلف برای مخاطبی ۴۰۰ میلیون نفری است. حین اعتراضات اخیر ایالات متحده، در گوشهای از بازی سخنرانیهای علیه نژادپرستی پخش میشد. با تعطیلی سینماها و کنسرتها در پی قرنطینهها، پخش فیلم و اجرای موسیقی به فورتنایت راه پیدا کرده بودند. سازندگان فورتنایت هم که از بازیسازان قدیمی صنعت بازی هستند، با پول فورتنایت از صدها استودیوی مستقل و کوچک حمایت مالی کردهاند و بخشی از درآمد خود را صرف ساخت بهترین ابزارهای بازیسازی میکنند و آنها را رایگان در اختیار همه میگذارند.
گفتیم فورتنایت یک بازی آنلاین عالی است. بازی عمق رقبای همسبک خود را ندارد، اما یاد گرفتنش هم بسیار آسانتر از دیگر ساختههای سبک بتل رویال است. البته مثل هر بازی خوبی، مهارت پیدا کردن در فورتنایت بسیار سخت و نیازمند صدها ساعت بازی کردن است. هیچ بازی دیگری به اندازهی فورتنایت جذابیت خود را در طول چند سال فعالیتش حفظ نکرده است؛ طوری که انگار هر بار که بازی را باز میکنید، یک اتفاق جدید، یک مکانیک و آیتمی تازه یا یک حالت جدید در آن منتظر شماست. اگر روی پلیاستیشن ۴ دنبال یک بازی آنلاین خوب میگردید، بدون نیاز به اشتراک و کاملا رایگان، میتوانید فورتنایت را دانلود کنید و مشغول بازی شوید.
۹. Journey(بازی ps4)
تهیهکننده: Sony Interactive Entertainment / سازنده: thatgamecompany
به هنگام صحبت از فورتنایت، از تاثیری که یک بازی میتواند روی صنعت بازی داشته باشد، صحبت کردیم. بازی Journey هم از آن دسته بازیهاست که عرضهاش صنعت بازی را به طور کلی تکان داد؛ با این تفاوت که بازی Journey نهتنها تاثیرگذار، بلکه از همه نظر بینقص و یکی از بهترین ساختههای تاریخ صنعت بازی است. عرضهی Journey جنبشی تازه را بین بازیسازان مستقل به وجود آورد؛ چون برای اولین بار چشمها کاملا به سمت یک بازی هنری و کوچک معطوف شده بودند و Journey بین آن همه بازی شرکتهای بزرگ با بودجههایی نجومی در ساخت و تبلیغات، توانست با فاصله جلوتر حرکت کند.
هر بخش Journey جای ساعتها صحبت دارد. از روند بازی آن شروع کنیم که ضمن اینکه ایدههایی تازه را معرفی میکند، مطمئن میشود تا استانداردهای طراحی بازی را روی تمام ایدههای جدید خود اعمال کرده باشد. در نقش شخصیتی که نه نامی دارد و نه چهرهای، سفری بزرگ را شروع میکنید. بازی کلمهای با شما صحبت نمیکند و همه چیز به خودتان واگذار میشود، اما مدت زمان زیادی طول نمیکشد تا دقیقا بدانید به چه سمتی و به چه شکلی باید پیش بروید. بخشهای متعددی در بازی این اجازه را به شما میدهند تا آزادانه به هر سمتی که میخواهید حرکت کنید. نقشهی بازی بزرگ است، اما هرگز گم نمیشوید. امکان ندارد مانع یا چالشی مقابل خود ببینید و با کمی تفکر، از پس آن بر نیایید. بازی میداند که از پس چند چالش قبلی برآمدهاید و به تدریج و با اکتفا به آموختههای شما، مراحل و چالشهای جدیدی را مقابلتان میگذارد.
با اینکه Journey از نظر طراحی همهی آنچه یک بازی خوب نیاز دارد را در خود جای داده، اما هرگز شبیه به یک بازی نمیماند. تجربهای که Journey به مخاطبان خود میدهد، بیشتر یک تجربهی معنوی است تا یک بازی ویدیویی. سازندگان بازی به خوبی طبیعت تعاملی بازیهای ویدیویی را درک کرده و با استفادهی درست و به جا از تصاویر و موسیقی، در کنار طراحی خوب روندو جریان بازی، Journey را به چیزی فراتر از یک بازی معمول تبدیل کردهاند.
قابلیت تجربهی آنلاین بازی هم از دیگر ایدههای نو Journey است. دو بازیکننده، بدون اینکه همدیگر را بشناسند و بتوانند با هم صحبت کنند، ممکن است در یک سفر با یکدیگر همراه شوند. رابطهای که در طول بازی بین دو بازیکننده شکل میگیرد، از اعجاز Journey است. پس از موفقیت Journey، بازیسازان مستقل متعددی این جرات را پیدا کردند تا تجربههای هنری جدیدی خلق کنند و با اینکه شاهد بازیهای شگفتانگیزی بودهایم، اما هیچ بازی مستقلی در این همه سال نتوانسته حتی به آنچه Journey ارایه داده بود، نزدیک شود. ریشههای Journey هم به پلیاستیشن ۳ بازمیگردد، وگرنه استحقاق بازی، رتبهای بالاتر از این بود.
۸. The Last of Us: Part II(بازی ps4)
تهیهکننده: Sony Interactive Entertainment / سازنده: Naughty Dog
اینکه بر و بچههای ناتی داگ تصمیم گرفتند تا دنبالهای برای یکی از محبوبترین بازیهای تاریخ بسازند، خود به اندازهی کافی جرات میطلبد؛ چون اساسا با دهها میلیون طرفدار دوآتشه روبرو هستند و باید به سطح انتظاراتی غیرممکن پاسخ دهند. لست آو آس ۲ هم نهایتا به عنوان یکی از جذابترین، بزرگترین و بهترین بازیهای ساخته شدهی چند سال اخیر عرضه شد. منتقدان همگی نسبت به شگفتیهای بازی اذعان داشتند، حتی اگر تصمیمات ناتی داگ در چگونگی پیشبرد قصه، با علاقهی آنها همخوانی نداشت. چون ناتی داگ یک بازی عالی از همه نظر را ارایه داده و در واقع ایرادی جز تداخلهای سلیقهای، به آن نمیتوان وارد کرد.
ساخت قسمت دوم لست آو آس به تنهایی ریسک بزرگی است، اما سازندگان بازی حاضر شدند برای اینکه خود را به چالش بکشند و سادهترین راه را انتخاب نکنند، حتی ریسکهای بزرگتری را به جان بخرند. لست آو آس ۲ بزرگترین بازی ناتی داگ است، طوری که بدون شک با یکی از گرانترین بازیهای تاریخ طرف هستیم؛ اما سازندگان بازی آن را با هدف حال دادن به طرفداران نساختهاند، بلکه یک بازی برای خود ساختهاند و ما هم ناتی داگ را به خاطر این جراتشان و صد البته سونی را به خاطر حمایتی که از آنها در این راه کرده، ستایش میکنیم.
لست آو آس ۲ روند بازی انقلابی و ایدههای عجیب و غریب ندارد، بلکه در اجرای ایدههای بازی قبلی، بهتر و بزرگتر عمل میکند؛ چه این ایدهها قصهگویی بزرگ باشند و چه مکانیکهای گیمپلی آن. گیمپلی قسمت اول لست آو آس را در نظر بگیرید و آن را تا جایی که امکان دارد، گسترش دهید؛ مکانیکهایی مثل جاخالی دادن و پرش به سبک مکس پین را به بازی اضافه کنید، سلاحهای تازه و مختلفی را معرفی کنید که در ادغام با سیستمهای حرکتی تازهی بازی و هوش مصنوعی بسیار بالای دشمنان، منجر به خلق موقعیتهایی تکرار نشدنی میشوند.
اساس روند بازی لست آو آس ۲ عالی است، اما چیزی که آن را بالاتر از دیگر بازیها میبرد، سطح توجه به جزییات در آن است. سطح توجه به جزییات در بازی آنقدر بالاست که هر آنچه در دنیای واقعی انتظار دارید روی دهد، احتمالا به هنگام بازی کردن لست آو آس ۲ هم رخ خواهد داد. فرضا ممکن است فردی را هنگام مبارزه آتش بزنید و او روی زمین بیافتد، اگر زمین سنگی باشد، یا چوبی، یا پارچهای روی آن افتاده باشد، اتفاق متفاوتی میافتد. ممکن است شیشهای را خرد کرده باشید و دشمنی از روی آن رد شود، پایش به شیشهخردهها گیر میکند و زمین میافتد و دو هزار جور اتفاق دیگر میافتد. سطح توجه به جزییات در لست آو آس ۲ آنقدر بالاست که حتی ما را یاد متال گیر سالید ۲ یخهای آبشدنیاش که در دمای اتاق یا بیرون با سرعت متفاوت آب میشدند، میاندازد.
همه چیز در لست آو آس ۲ به نرمترین و واقعیترین شکل ممکن طراحی شدهاند. طوری که شخصیتها با محیط برخورد میکنند، هوش مصنوعی دشمنان که واقعا از دموی معروف ۲۰۱۲ لست آو اس ۱ بهتر است و عکسالعملهایی که بهطور کلی بازی در مقابل هر رفتار بازیکننده انجام میدهد، کاملا بیرقیب هستند. کیفیتهای مختلف بازی مثل کیفیت گرافیکی و افکتهای صوتی و تمام اینها هم که به جای خود. لست آو آس ۲ بهترین بازی ناتی داگ است، اما ما متعقدیم که لست آو آس ۲ پیشرفتهای خود را مدیون یک بازی دیگر ناتی داگ است و آن بازی را بالاتر قرار دادهایم.
۷. Yakuza 0(بازی ps4)
تهیهکننده: Sega / سازنده: Ryu ga Gotoku Studio
اگر بخواهیم از این لیست بلند و بالایمان، تنها یک بازی را انتخاب کنیم که ثانیه به ثانیهاش لذتبخش باشد، قطعا یاکوزا زیرو را انتخاب میکنیم. معدود بازیهایی در لیستمان تازگی یاکوزا زیرو را دارند. شاید در ظاهر با یک بازی اکشن داستان-محور طرف باشیم، اما یاکوزا زیرو در واقع دهها بازی مختلف در یک بسته است. یاکوزا زیرو یک فیلم ژاپنی یاکوزایی جنایی است، یک بازی اکشن سوم شخص سرگرمکننده است، یک شبیهساز سفر به ژاپن است و خیلی اوقات هم به یک انیمهی بامزهی ژاپنی تبدیل میشود.
توصیف یاکوزا زیرو در یکی دو پاراگراف اصلا کار سادهای نیست. بازی پیش از هر چیز، یک اکشن سوم شخص است که در آن، طی مراحل مختلفی دشمنان را با مشت و لگد از پای در میآورید؛ در نتیجه، میتوانید انتظار ارایهی یکی از کاملترین سیستمهای مبارزهی تن به تن را از بازی داشته باشید. بازی دو شخصیت اصلی دارد که هر کدام، چهار سبک مبارزه را در طول داستان یاد میگیرند. این سبکهای رزمی مختلف هر کدام مجموعهای از حرکات را در اختیارتان میگذارند، اما برای اینکه به حرکات دسترسی داشته باشید، باید آنها را با پول خریداری کنید و در نتیجه پول درآوردن هم به یکی از بخشهای مهم بازی تبدیل میشود.
یاکوزا زیرو دو نقشهی بزرگ دارد که هر کدام مختص شخصیتی جداگانه هستند. در نقش این دو شخصیت، در نقشههای بازی که دو محلهی بزرگ و شلوغ ژاپن را بازسازی میکنند، گشت و گذار میکنید، کوئستهای مختلفی انجام میدهید و به انجام تجارتهای مختلفی مشغول میشوید. مینیگیمهای مختلفی در بازی وجود دارد، برخی به سادگی یک کارت بازی یا بولینگ هستند و برخی از آنها بهاندازهی یک بازی استراتژی بزرگ عمق دارند. مراحل فرعی بازی، عجیبترین قصههایی که تا به حال شنیدهاید را برایتان تعریف میکنند؛ طوری که تصور میکنیم خط قرمزی در طراحی مراحل فرعی در استودیوی یاکوزا وجود ندارد. البته که این همه فعالیتی که میتوانید در شهر بازی انجام دهید، بخش اصلی یاکوزا زیرو نیست.
قصهی یاکوزا زیرو در حد و اندازهی یک سریال جنایی طولانی بزرگ و قابل مقایسه با بهترینهای این سبک مجموعههاست. بازی پیش از تمام قسمتهای مجموعهی یاکوزا رخ میدهد و چگونگی تبدیل شدن دو شخصیت اصلی مجموعه یعنی «کازوما» و «ماجیما» را به تصویر میکشد. نهتنها قصه به خودی خود عالی است، بلکه چگونگی تعریف آن و کارگردانی صحنههای بازی هم به بهترین شکل ممکن انجام شده. قصهی یاکوزا زیرو را به راحتی در بین بهترین قصههای بازیهای پلیاستیشن ۴ قرار میدهیم. نحوهی به تصویر کشیدن ژاپن دههی هشتاد، با تیپ و قیافهی خاص آن زمان، موسیقیهای آن دوره و حتی تاثیرات اقتصادی آن زمان، در یاکوزا زیرو آنقدر خوب و پرجزییات است که حتی درس تاریخ خوبی هم از بازی میگیرید. ما چندان سطح توجه به جزییات بازی را درک نمیکنیم، اما چند وقت پیش از تعدادی گیمر ژاپنی شنیدیم که حتی مجلات و برنامههای تلویزیونی و پوسترهای در و دیوار بازی، همگی با جزییات بالایی واقعی و وفادار به ژاپن دههی هشتاد هستند. هیچ چیز مثل یاکوزا زیرو روی پلیاستیشن ۴ پیدا نمیشود و واقعا خوشحالیم که پس از سالها، سگا بالاخره تصمیم گرفت این بازیها را ترجمه و در خارج از ژاپن عرضه کند.
۶. The Witcher 3: Wild Hunt(بازی ps4)
تهیهکننده: CD Projekt / سازنده: CD Projekt Red
اگر بگوییم سومین قسمت مجموعه بازیهای ویچر بزرگترین نقشآفرینی تاریخ است، چندان اغراق نکردهایم. ویچر ۳ مصداق واقعی نقشآفرینی است؛ از این نظر که بیشتر آنچه در ذهن تصور میکنید و قصد انجامش را دارید، به عنوان یک گزینه در بازی ارایه میشود و هر گزینه هم نتیجهی خاص خود را دارد. کوئستهای بازی، چه اصلیها و چه کوئستهای کوچکتر، همگی راههای مختلفی را در مقابل بازیکننده قرار و به او اجازه میدهند تا خودش، قصهای خلق کند. از این لحاظ، ویچر ۳ از معدود بازیهایی است که اسم نقشآفرینی را روی خود میگذارند و در واقعیت، منظورشان اعداد و ارقام و تراز گرفتن نیست. میزان انتخابهای ویچر ۳ و تاثیر آنها، به شکلی باورنکردنی زیاد است.
نکتهی اعجاب ویچر ۳ کیفیت اجرای این ایدههای نقشآفرینی است. این میزان از انتخاب و حجم از دیالوگ را پیش از این هم در بازیهایی مثل تورمنت دیده بودیم، در حالی که ویچر ۳ به همان اندازه و شاید حتی بیشتر محتوا دارد، اما تمام دیالوگها صداگذاری شدهاند، محیطها و شخصیتها به زیباترین شکل ممکن و با بالاترین سطح جزییات طراحی شدهاند و دنیایی بسیار بزرگ و باز هم آمادهی گشت و گذار مقابل بازیکنندهها قرار گرفته است.
ویچر ۳ قصهای طولانی و بزرگ را برای مخاطب تعریف میکند و از او میخواهد تا خودش دربارهی چگونگی پیشرفت قصه، تصمیمگیری کند، آن هم بدون اینکه خوب و بدی در بازی وجود داشته باشد و قضاوتی نسبت به انتخابهای بازیکننده شود. با این حال، کیفیت کوئستهای فرعی ویچر ۳ است که آن را از دیگر نقشآفرینیها متمایز میکند. قصههای کوچک و بزرگی که در نقشهی بازی یافت میشوند، آنقدر خوب هستند که حتی نمیخواهید سراغ قصهی اصلی بروید. حتی سادهترین و کوتاهترین کوئست فرعی، یکی دو پیچش داستانی بزرگ و غافلگیری عالی دارد. قصههای بازی معمولا بسیار واقعی و تیره و تاریک هستند و بهجای اینکه شبیه قصههای فانتزی بمانند، بیشتر مانند داستانهای یک رمان واقعگرایانه هستند که در دنیایی قرون وسطایی رخ میدهند.
ویچر ۳ در قصهگویی بسیار خوب عمل میکند، ولی برای دیگر بخشها هم هرگز کم نمیگذارد. مبارزات ویچر ۳ با اینکه توسط سیستمهای نقشآفرینی متعددی پشتیبانی میشوند، اما اساسا کاملا اکشن هستند و پیچیدگیهای بازیهای نقشآفرینی معمول را ندارند. طی مبارزات میتوانید از قابلیتهای مختلفی مثل جاخالی دادن، دفاع کردن، جادوها یا آیتمهای متنوعی بهره گیرید و بهطور کلی مبارزات بسیار خوب و سرگرمکننده از آب درآمدهاند. برخی از دشمنان، نقاط ضعف خاص خود را دارند و برخی جادوها و سلاحها بهتر رویشان جواب میدهد. مبارزات با غولآخرها مشخصا بهترین مبارزات ویچر ۳ را تشکیل میدهند، چون نیاز دارید در آنها از بیشتر تواناییهای خود استفاده کنید و هر کدام هم الگوی حملهی خاص خود را دارند.
این سطح از کیفیت، از گرافیک عالی بازی گرفته تا دنیای آن و میانپردهها و قصههای مختلف بازی، تا قبل از ویچر ۳ در هیچ نقشآفرینی دیگر در این سطح دیده نشده بود. ویچر ۳ نهتنها از بهترین بازیهای پلیاستیشن ۴ و بلکه یکی از بهترین ساختههای نسل فعلی ویدیوگیم است.
۵. Bloodborne(بازی ps4)
تهیهکننده: Sony Interactive Entertainment / سازنده: From Software، Sony Japan
بلادبورن در بین بازیهای مجموعهی دارک سولز، از همه لحاظ به دارک سولز ۱ نزدیکتر است و در عین حال هم از این بازی بهتر؛ طوری که اگر بخواهیم بهترین بازیهای مجموعهی سولز را رتبهبندی کنیم، بلادبورن بیهیچ چون و چرایی در رتبهی نخست قرار میگیرد. بلادبورن طراحی مرحلهی شگفتانگیز دارک سولز ۱ را دارد، سیستم مبارزهاش از آن عمیقتر و جذابتر و دنیایش هم چند مرتبهای بهتر و زیباتر است.
در حالی که قسمتهای دوم و سوم دارک سولز هرگز نتوانستند دنیای کاملا متصل قسمت نخست مجموعه را تکرار کنند، بلادبورن به زیباترین شکل ممکن از پس این کار برآمده است. تمام بخشهای مختلف نقشهی بلادبورن از نقاط مختلفی به یکدیگر متصل است؛ طوری که به هنگام بازی و همانطور که در حال گشت و گذار هستید، همیشه راه جدیدی پیدا میکنید و از کشفیات خود لذت میبرید. نقشهی بازی آنقدر خوب طراحی شده که حرکت و گشت و گذار در آن، بهسادگی از مبارزات مهمتر و لذتبخشتر میشود. با این حال، این موضوع دلیل نمیشود تا بلادبورن سیستم مبارزهای حتی بهتر از تمام قسمتهای دارک سولز نداشته باشد.
مبارزات بلادبورن سریعتر و اکشنتر از بازیهای دارک سولز است؛ طوری که بازی به جای قل خوردن روی زمین و دفاع، مکانیکی برای جاخالی دادن سریع و مکانیک دیگری برای حملهی مستقیم همزمان با ضربهی دشمن دارد. اساسا در بلادبورن اگر دشمن به شما حمله میکند، به جای دفاع کردن و قل خوردن دور او، باید در همان ثانیه در صورتش شلیک کنید. مبارزات بلادبورن شگفتانگیز هستند و پس از اینکه در انجام حرکات مختلف بازی مهارت پیدا میکنید، لذتی بالاتر از شکست دادن دشمنان و غولآخرعای مختلف بازی وجود نخواهد داشت. غولاخرهای بلادبورن، که همگی مثل دنیایش، با الهام از نوشتههای لاوکرفت طراحی شدهاند میتوانند با یک نگاه قصهی دردناک زندگیشان را مقابلتان بگذارند.
نحوهی قصهگویی بلادبورن، مثل دیگر بازیهای مجموعه، وابسته به نکات محیطی است و نه دیالوگهای متعدد. کشف قصهی بازی و اتفاقات آن، مثل دنیا و مبارزات بلادبورن، به خود مخاطب واگذار میشود و دقیقا مثل مبارزات، بازی به اندازهی کافی و حتی بیشتر، نکات لازم برای فهم قصه را ارایه میدهد. زمانی که در ذهنتان دو سه سرنخ داستانی را کنار هم میگذارید و نکتهای را از قصه پیدا میکنید، همانطور که مشغول ستایش سازندگان بازی هستید، از خودتان و کاری که در ذهن انجام دادهاید هم لذت میبرید. بلادبورن بهترین بازی سری سولز است و بازی به عنوان یکی از ساختههای سونی، فقط روی پلیاستیشن ۴ پیدا میشود.
۴. Uncharted 4: A Thief’s End
تهیهکننده: Sony Interactive Entertainment / سازنده: Naughty Dog
آنچارتد ۴ جهش بزرگ ناتی داگ را به سبکی جدید از بازیسازی رقم زد؛ سبکی که ظاهری جدید، نوع قصهگویی تازه و روند بازی متفاوتی را به بازیهای ناتی داگ معرفی کرد و آنها را چند سر و گردن بالاتر از رقبا قرار داد. آنچارتد ۴ نشان داد که میتوان در عین وفاداری کامل به اساس یک مجموعه، همه چیز آن را تغییر و آن را از هر نظر تکامل داد. قصهگویی در آنچارتد ۴ پیشرفت کرد، شخصیتها عمقی بارها بیشتر از گذشته پیدا کردند، توانایی کارگردانی ناتی داگ در تمام بخشهای بازی بالا رفت و شاید مهمتر از همه، روند بازی به شکلی غیرقابل انتظار ساختاری تازه به خود گرفت.
سهگانهی آنچارتد به روند کاملا خطی و از پیش تعیین شدهی خود معروف هستند؛ روندی که حتی یک مبارزهی بازی، آنطور که طراح نخواهد پیش نمیرود. در آنچارتد ۴ بخشهای سینمایی همیشگی مجموعه سر جای خود هستند و صد البته بسیار بزرگتر و زیباتر از قبل شدهاند، اما ساختار مبارزات اصلی بازی بهطور کلی فرق کرده است. هر بار که در آنچارتد ۴ وارد یک مبارزه میشوید، با یک نقشهی بزرگ طرف هستید که مجموعهای از روشها و حالتهای مختلف را برای برخورد با موقعیت، در اختیارتان میگذارد. منظورمان هم این نیست که میتوان یک مبارزه را مخفیکاری پیش برد یا در آن تیراندازی کرد. البته که این انتخابها هم سر جای خود است، اما منظورمان قدرت بالای مانور و حمله به شکلهای مختلف در یک مبارزه است. میتوانید سنگر بگیرید، با طناب خود به آن سمت مبارزه و روی سر یکی از دشمنان بپرید، از روی زمین به سمتی دیگر لیز بخورید و در این میان دشمنان را از پای در بیاورید و صدها حالت دیگر. هیچ دو مبارزهای در آنچارتد ۴ شبیه به یکدیگر نمیشود؛ حتی اگر یک چکپوینت را دوباره بازی کنید. هوش مصنوعی دشمنان هم آنقدر خوب طراحی شده که با توجه به نوع حملهی شما و رفتاری که در مبارزات دارید، عکسالعملی صحیح نشان میدهند.
در کنار گیمپلی تازه، ناتی داگ همچنین سبکی جدید از قصهگویی را به آنچارتد ۴ معرفی کرد. فیلمهای اکشن دههی هشتادی و ایندیانا جونز، جای خود را به شخصیتهایی بسیار واقعی دادند. ظاهر شخصیتها تغییر کردند و بازی سبک گرافیکی واقعگرایانهتری پیدا کرد. حتی با سطحی تازه از بازیگری در اجرای شخصیتها روبرو شدیم. آنچارتد ۴ به شخصیتهای محبوب مجموعه، عمقی تازه بخشید، انگیزههای آنان را برای کارهایی که انجام میدهند، به شکلی منطقی مشخص کرد و در نهایت هم، قصهی نیتن دریک را به پایان رساند. این قصهگویی عالی در کنار گیمپلی متنوع آنچارتد ۴ قرار میگیرد که ادغامی از سکوبازی، حل معما و اکشن است و هر کدام به بهترین شکل پیاده شدهاند و نهایتا، یکی از بهترین و سرگرمکنندهترین تجربههای ممکن پلیاستیشن ۴ را رقم میزند.
۳. God of War
تهیهکننده: Sony Interactive Entertainment / سازنده: Santa Monica Studio
نمیدانیم سونی چطور صدها میلیون دلار بودجه در استودیوها و بازیهای خود هزینه میکند و در عین حال هم به آنها اجازه میدهد تا چپ و راست در ساخت بازی ریسک کنند. کدام شرکت بزرگی حاضر است تا یک مجموعهی اکشن محض که تمرکز اصلیاش خونریزی و کشتار است و طبلهای موسیقی پر سر و صدایش ثانیهای قطع نمیشوند را به یک بازی حول رابطهی یک پدر و پسر تبدیل کند؟ البته که ما به هیچ وجه از این اتفاق شاکی نیستیم و اینها را در مدح پلیاستیشن میگوییم، چون این ریسکها به شکل غیرقابل باوری جواب داده است. وجود گاد آو وار پلیاستیشن ۴ عجیب است و اینکه سازندگانش چطور همه چیز بازی را درست از آب درآوردهاند، از سوالاتی است که خودشان هم از پاسخ دادن به آن عاجزند.
گاد آو وار، ضمن حفظ قصهی تمام بازیهای قبلی، شخصیت اصلی مجموعه یعنی کریتوس را از یونان باستان خارج میکند و به دنیای خدایان تازهای میآورد. کریتوس، به عنوان شخصیت تکبعدی این مجموعه بازیها، طی گاد آو وار جدید روندی طولانی را در راستای پیشرفت و تغییر دنبال میکند؛ روندی که مستلزم حضور شخصیت تازهای در مجموعه یعنی پسر کریتوس است. گاد آو وار جدید قصهای است از تلاشهای کریتوس برای برقرار رابطه با پسر کوچکش. گاد آو وار، چنین قصهای را در دنیای اساطیر نورس تعریف میکند و کریتوس مثل همیشه، درگیر دعوای دیگر خدایان میشود. با این حال، بازی هرگز هستهی اصلی قصه یعنی رابطهی کریتوس و پسرش را کنار نمیگذارد و هر اتفاقی در بازی، هر قدر بزرگ و کوچک، در خدمت تعریف این قصه است.
البته که قصهگویی تنها بخشی از گاد آو وار جدید است و بیشتر زمان بازی کردن آن را مشغول مبارزه هستید؛ آن هم مبارزاتی بسیار بهتر از قسمتهای پیشین مجموعه. دیگر قرار نیست بیست ساعت پشت سر هم مربع، مربع، مثلث بزنید؛ گاد آو وار جدید یک سیستم مبارزهی عالی و عمیق دارد. در مرکزیت این سیستم مبارزهی جدید، سلاح جدید کریتوس قرار دارد. تبر کریتوس، مانند چکش ثور، پس از پرتاب به دست کریتوس باز میگردد. این تبر، منجر به خلق مجموعهای از موقعیتهای مختلف، چه در مبارزات و چه در حل معماهای بازی شده است. حین مبارزات میتوانید با تبر دشمنی را دور از خود نگه دارید و از سمت دیگر، با مشت و لگد به جان دشمن دیگری بیافتید. البته که کریتوس سلاحها و تجهیزات مختلف دیگری هم دارد که در مبارزه به اقتضای دشمنان متنوع بازی باید از آنها هم استفاده کنید.
به لطف دوربین بسیار نزدیک گاد آو وار، که ایدهای جدید و مختص خودش است و صد البته هنوز هم جای تنظیم و پیشرفت بسیاری دارد، قصه و مبارزات بازی را از فاصلهی بسیار نزدیکی دنبال میکنید. دوربین بسیار نزدیک بازی کاری میکند تا تاثیر بیشتری از رابطهتان با کریتوس و اتفاقات بازی بگیرید، و در عین حال هم مبارزات را بسیار خشن و سنگین جلوه میدهد. دوربین نزدیک گاد آو وار، همچنین گرافیک بسیار بالای آن را لحظه به لحظه در صورتتان میکوبد. گاد آو وار از نظر گرافیکی و فنی یکی از بهترین ساختههای پلیاستیشن ۴ است؛ مخصوصا اگر تلاش سازندگان بازی برای تک شات بودن تمام بازی را در نظر بگیرید که لازمهی آن، حذف کامل صفحههای لودینگ بوده است. حتی پس از اینکه داستان گاد آو وار را تمام میکنید، غولآخرهای فرعی و آیتمهای مخفی متعددی در نقشهی بزرگ بازی انتظارتان را میکشند. اگر ذرهای با بازیهای اکشن حال میکنید، گاد آو وار انتظار شما را میکشد.
۲. Persona 5(بازی ps4)
تهیهکننده: Atlus / سازنده: Atlus
نقشآفرینیهای نوبتی ژاپنی، امروزه چندان مخاطب قدیم خود را ندارند؛ طوری که حتی فاینال فانتزی هم به استفاده از سیستمهای مبارزهی اکشن در بازیهای اخیر خود روی آورده. در نتیجه اگر یک نقشآفرینی ژاپنی در نسل فعلی به اندازهی پرسونا ۵ سر و صدا به پا میکند، مطمئنا چیزی بسیار فراتر و متفاوت از دیگر بازیها ارایه داده است. پرسونا ۵ نهتنها یکی از بهترین نقشآفرینیهای نوبتی تاریخ، بلکه از مهمترین و بحثبرانگیزترین بازیهای نسل فعلی است. پرسونا ۵ هم از آن معدود بازیهایی است که گیمپلی خود را با قصه و ایدهای که بیان میکند، گره زده است.
طبیعی است که قصه و شخصیتهای پرسونا ۵، مثل دیگر قسمتهای این مجموعه بازیها، به عنوان به یادماندنیترین بخش بازی معرفی شوند. در پرسونا ۵ خبری از کوئستهای فرعی نیست و صد ساعت گیمپلی آن، تمام و کمال به تعریف یک قصه صرف شده است. با در نظر گرفتن این موضوع که نسبت زمانی که بازی صرف تعریف قصه میکند، چند برابر بخشهای گیمپلی آن است، میتوانید تخمینی از حجم قصهی کلی بزنید. نکتهی عجیب این جاست که در طول صد ساعت قصهگویی، نهتنها ذرهای کیفیت داستان افت نمیکند، بلکه جذابتر و درگیرکنندهتر میشود. پرسونا ۵ داستانی حول زندگی مدرن و محدودیتهای آن تعریف میکند. شخصیتهای مختلف بازی، هر کدام درگیر پیچیدگیهای مختلف زندگی امروزی هستند. بازی با بررسی این مشکلات، تلاش میکند تا آنها را ساده کند و مخاطب را به سمت آرامشی درونی پیش ببرد. البته در نظر داشته باشید که اینها تفسیرهای ما از قصه است، و با اینکه بازی بسیار پیچیده و عمیق به معضلات زندگی مدرن میپردازد، در ظاهر یک قصهی انیمهای عالی است.
روند پرسونا ۵ مثل چند قسمت اخیر مجموعه، به دو بخش «زندگی عادی» و «مبارزه در سیاهچالها» تقسیم میشود. البته که این دو بخش کاملا با یکدیگر در ارتباط هستند و چه از نظر داستانی و چه از نظر گیمپلی، روی هم تاثیر میگذارند. اینکه پرسونا ۵ چگونه زندگی یک بچه دبیرستانی و دوستان او را به تصویر میکشد، از نقاط قوت بازی است. به جرات میتوانیم بگوییم که با پرسونا ۵ صفر تا صد زندگی یک دانشآموز را در ژاپن تجربه میکنید؛ از رفت و آمدهای روزانه گرفته تا ایجاد رابطههای مختلف و وقتگذرانی در شهر و مشغول شدن به فعالیتهای مختلف در محلههای متعدد بازی. روند بازی اصلی پرسونا، یعنی مبارزات نوبتی عالی هم بهتر از قبل در پرسونا ۵ یافت میشوند. قابلیت مذاکره با تمام هیولاهای بازی، به جای مبارزه با آنها پس از دو شماره غیبت به پرسونا ۵ بازگشته است و کمک میکند تا سریعتر و راحتتر لیستی بزرگ از هیولاها را برای استفاده در مبارزات جمعآوری کنید. مبارزات بازی از سرگرمکننده و لذتبخشترین بخشهای پرسونا ۵ هستند و بازی حتی در ساعت صدم هم مکانیک و قابلیت جدید برای مبارزات معرفی میکند و هرگز خستهکننده و تکراری نمیشود. امکان مدیریت و ساخت پرسوناها یا همان هیولاهای جدید در پرسونا ۵ هم بسیار بزرگتر از گذشته شده و طولی نمیکشد تا درگیر چرخهی جمعآوری پرسوناها مختلف و ادغام آنها برای ساخت هیولاهای جدید شوید.
دیگر بخشهای عالی بازی، مثل طراحیهای هنری آن و موسیقی منحصر به فردش که به مشخصهای از مجموعه تبدیل شدهاند و نکات دیگری، مثل زیباترین رابط کاربری تاریخ ویدیوگیم، کنار دیگر بخشهای بازی قرار میگیرند تا تجربهی پرسونا ۵ را از هر نظر کامل کنند. پرسونا ۵ از نظر داستانی شگفتزدهتان و گیمپلی آن هم لحظه به لحظهی بازی را برایتان به تجربهای لذتبخش تبدیل میکند. واقعا فرقی نمیکند اگر اهل نقشآفرینیهای ژاپنی باشید یا نه، حتما به بازی کردن پرسونا ۵ روی پلیاستیشن ۴ فکر کنید.
۱. Red Dead Redemption II
تهیهکننده: Rockstar Games / سازنده: Rockstar Games
در توصیف رد دد ریدمپشن ۲، از یکی از دوستان نقل قول میکنیم که میگفت «رد دد ریدمپشن ۲ گرانترین بازی مستقل تاریخ است. هزاران بازیساز و صدها میلیون دلار بودجه، سالها تلاش کردهاند تا یک دیدگاه خاص را با رد دد ریدمپشن ۲ محقق کنند.» واقعا باور این موضوع سخت است که این حجم از منابع، نه برای راضی کردن وسیعترین گستره از مخاطب، بلکه برای تعریف یک قصهی بزرگ و طولانی هزینه شدهاند. از دیدگاه تجاری، عقلی، روانی یا هر جوری که فکرش را کنید، هیچ دلیلی برای ساخت یک بازی در وسعت و اندازهی رد دد ریدمپشن ۲ وجود ندارد؛ وسعتی که دیگر بازیها حتی نزدیک آن هم نشدهاند. راکاستار گیمز میتوانست در هشت سالی که مشغول تولید بازی بود، چند جیتیای و رد دد کوچکتر بسازد و هیچ کس صدایش هم در نمیآمد.
داستانی که رد دد ریدمپشن ۲ تعریف میکند، منظورمان خط داستانی اصلی بازی است، ۶۰ ساعتی طول میکشد و از متنوعترین و پراتفاقترین قصههایی است که تا به حال در یک بازی دیدهایم. موضوع این جاست که این ۶۰ ساعت قصهگویی، به سینماییترین شکل ممکن انجام شده؛ یعنی با دهها ساعت سینماتیک که با بالاترین کیفیت ممکن طراحی و کارگردانی شدهاند. قصهی رد دد ریدمپشن ۲ شبیه یک رمان بلند و طولانی است که خط به خط آن با کیفیتی در حد و اندازهی بهترین فیلمهای وسترن، به تصویر کشیده است. در کنار قصهی اصلی و عالی بازی، نقشهی رد دد ریدمپشن ۲ هم به خودی خود پر است از قصههای کوچک و بزرگ متعددی که تجربهی بازی را حتی از آنچه توصیف کردیم هم بزرگتر میکند. تمام اینها منجر به ساخت یک دنیای کامل و بزرگ در بازی شده است.
دنیای رد دد ریدمپشن ۲ آنقدر واقعی است، که بدون اغراق میگوییم، میتوانید افرادی که در محیط بازی میبینید را برای ساعتها دنبال و زندگیشان را از دور مشاهده کنید؛ آن هم بدون اینکه دست به حرکتی تکراری بزنند. فقط راکاستار گیمز میتواند ۱۲۰۰ بازیگر متفاوت را لباس موشن کپچر به تن کرده و دیالوگهایشان را ضبط کند، تا نکند صدا و اجرای دو شخصیت داخل نقشه شبیه به یکدیگر شوند. دنیای بازی آنقدر زنده، بزرگ، شلوغ و پرجزییات است که حتی اگر مراحل و قصه را هم دنبال نکنید، راه رفتن در آن و مشاهدهی اتفاقات داخل آن به بسیاری از بازیها میارزد؛ مخصوصا که رد دد ریدمپشن ۲ از نظر بصری، در صدر لیست باکیفیتترین و زیباترین بازیهای این نسل قرار میگیرد. تجربهی غروب آفتاب، هنگامی که ساعتی است کنار آب ایستاده و ماهیگیری میکنید، لذتی دارد که به سادگی میگوییم قابل توصیف نیست. به تمام اینها، متنوعترین مراحل ممکن را هم اضافه کنید؛ مرحلهای مشغول دزدی از بانک هستید، مرحلهای یک قطار را خالی میکنید و مرحلهی بعد سوار بر یک بالن و بالاتر از ابرها، دنیای بازی را تماشا میکنید.
رد دد ریدمپشن ۲ را میتوان به راحتی به سهگانهی سینمایی ارباب حلقهها تشبیه کرد؛ بازی به همان اندازه بینقص و بزرگ است، نه چیزی شبیه به آن قبلش ساخته شده و نه قرار است پس از آن چیزی حتی نزدیک به آن ساخته شود. حتی اگر سازندگان اصلی رد دد ریدمپشن ۲ را دوباره کنار هم بیاورید و از آنها بخواهید دوباره چیزی شبیه به رد دد ریدمپشن ۲ بسازند، نتیجهی نهایی احتمالا در همان حد و اندازهی هابیت خواهد بود. رد دد ریدمپشن ۲ نتیجهی تلاش هشت سال تلاش صدها نفر از بهترین بازیسازان دنیا و صرف صدها میلیون دلار بودجه است. در حال حاضر بازیای از رد دد ریدمپشن ۲ بهتر وجود ندارد و احتمالا سالها باید منتظر چیزی حتی نزدیک به آن باشیم.
منبع:دیجی کالا