در مقالات پیشین از وبسایت نیمه شب به معرفی اسامی پسر و دختر مشترک بین زبان فارسی و دیگر زبانها و همچنین به معرفی اسم های پسر و دختر مذهبی و قرآنی پرداختیم و حال امروز با شما هستیم با معرفی جدیدترین اسامی دختر و پسر ترکی ، برای آشنایی بیشتر با این اسامی ، با ما در ادامه مطلب همراه باشید.
لیست اسامی زیبای ترکی پسر
اسم پسر ترکی با آ
آباقا : عمو، دوست، نخ و یا ریسمان بافته شده از گیاه کتان (از نام های کهن)
آبانوز : درخت آبنوس.
آتا : مرد اولاددار، صاحب فرزند، پدر، اجداد، نیاکان، عنوانی برای مردان سالخورده در خور حرمت.
آتابک : دایه، مربّی
آتابَی : دایه، مربّی، لَلِه
آتاش: اداش، همنام.
آتاکان: کسی که خون پدری در او در جریان است.
آتامان: یعنی فرمانده، رهبر، سرگروه، سرکرده.
آتان: پرتاب کننده
آتای : شناخته شده، بارز، آشکار و معلوم
آتایمان : شهیر، معروف
آتحان: کسی که بدن استوار واندام محکمی دارد.
آتلی : شناخته شده، مشهورشده، کسی که اسب داشته باشد.
آتون : جسور، دلیر و قهرمان.
آتیق : جسور و دلیر، مشهور، نیرومند؛ چالاک
آتیلا : مشهور، شناخته شده
آجار : مهاجم، غیور، زبردست و ماهر
آجاراٶز : راستگو، پایبند به عهد و پیمان
آجاسوی: اجداد نیرومند، نیاکان شهیر و شناخته شده.
آجارمان : باغیرت
آجای : آنکه قادر به مباحثه باشد ،سخنگو، دستگیر کننده، راه گشاینده.
آجلان : کسی که ازخود غیرت نشان دهد.
آجونال : به اندازۀ دنیا، احاطه کننده و دربرگیرندۀ هر چیز.
آچیق اَل : جوانمرد، نیک خواه، مردانه.
آدا : خشکی که هرچهارطرفش راآب فراگرفته باشد، جزیره
آدار : جدا کننده، تحلیل گر، دلیر، شجاع
آداش: دارای نام مشترک، دوست و رفیق، صداقت داشتن، هم کلام بودن
آداق : مالی که بخشش آن در قبال برآورده گشتن حاجتی وعده داده شود (نذر)
آدال : مشهور شده
آدالان : شناخته شده، صاحب شٲن و شهرت
آدای : به معنی نامزد برای ازدواج، کاندیدا برای امور انتخاباتی
آدسای: یعنی محترم، دارای نام لایق و درخور حرمت
آدلان : معروف شو، اسم نیکو کسب کن
آدلی : نامدار، معروف و مشهور اسم ترکی زیبا
آدی سٶنمه ز : آنکه نامش همیشه ماندگار باشد.
آرات : دراصل« اَرَت» است مردان، جنگجویان، جسور، بی باک
آراز : سعادت، خوشبختی، لذّت، خشنودی، آرامش، اطمینان، روزه، گویش ترکی رودخانه ارس.
آران : دشت نسبتا گرم و صاف
آرتام : ارزش، قیمت، برتری، مزیّت، خصوصیّت، ویژگی
آرتوم : تلاشگر
آرتون : جدّی
آرزیق : ابرارواولیا ؛ زاهد، تارک دنیا، انسان نیک و خالص
آرسلان : شیرغران؛ معادل ارسلان در فارسی که به معنی شجاع و شیر دلیر است.
آرقان : بسیار ، جمع، تعداد زیاد
آرقون : صاف ، پاک شده، برگزیده شده
آرکان : فراوان،بی حدّ وحصر، کمند، کمرکوه، پشت، غالب.
آرکا و آرخا: مایه اطمینان و پشت گرمی
آرکیش : خبربَرَنده، پیک، خبرچی، قاصد، رهبرکاروان و گروه.
آرمان : بی باک وجسور، توانا، خواسته، آرزو، هوس.
آروز : بزرگ، هدف، انسان با تجربه وخوش یُمن، همی چنین به معنی کسی که خسته و از طاقت افتاده باشد هست.
آسال : اصیل، دارای اصالت، اساس، شالوده، پایه و پی،برتر و حائز اهمیت.
آسلان : شیر، دلیر، قوی، جسور اسم آذری زیبا
آشار : آذوقه، خوراک، غذا
آشام : رتبه، مرتبه، درجه، مرحله
آشکین : قایق آینده، آنکه موفق به پیشروی شود، فراوان و افزون
آغا : محترم وبزرگوار، سرپرست خانواده یا طایفه، ریش سفید قوم و ایل
آغابالا : اولاد عزیز،فرزند گرامی و دوست داشتنی
آغاجان : دریا دل، دارای عزت و حرمت زیاد، نیرومند، شخص گرامی و دوست داشتنی.
آغار : مرد سپید رخ، قهرمان سپیدروی ، جوانمرد جسور، چالاک، پارۀآتش
آغازال : شخص مسنّ محترم و ریش سفید
آغازَر : آقایی همچون طلا
آغاسَف : شخص محترم ،باعزت و گرامی
آغامیر : رهبر محترم ،امیر ویا رئیس بزرگ
آغایار : بزرگ و شایسته حرمت، رفیق صادق، دوست، محبوب
آفشین : لباسی که به هنگام رزم پوشند، نیزه.
آک بولوت : ابرسفید رنگ
آک پای: سهم ویا بخش خالی ازهر گونه حرام، سهم حلال
آکای: ماه تابان و روشن
آکتان : سپیده، وقت طلوع خورشید در سحرگاهان، میدان، فضای باز.
آکتای : مایل به سفیدی، شبیه رنگ سفید
آک دنیز : دریای مدیترانه واقع در جنوب غرب کشورترکیه
آک شیت : خورشید، نور آفتاب دارای صورتی نورانی، آنکه سیمایش نورانی و دوست داشتنی است.
آلا : دارای رنگ های گوناگون و مختلط، رنگارنگ
آلاتان : به سرخی گرائیدن و یا روشن شدن افق در سحرگاهان
آلاز : شعله، اخگر، برافروختن و سرخ گشتن
آلاو: شعلۀ آتش
آلپ: قهرمان، دلاور، پهلوان، ماهر، جسور، شجاع، جوانمرد. اسم زیبای ترکی
آلپ آیا: دلاور و جنگجوی مقدّس
آلپار: دلیر، سربازجسور، مرد شجاع
الپ سو: سپاه جسور، قشون بی باک، سرباز شجاع
آلپ سوی: آنکه از سلاله ونسل قهرمانان باشد، دارای نیاکان واجداد دلیر.
آلپ کارا : پهلوان نامدار، قهرمانی که مایۀ ترس سایرین است، جسور.
آلپمان : شخص جسور، شجاع ،قهرمان
آل تاچ : تاج درخشان، تاج برّاق ودرخشنده
آلتای : طلا، نگین سنگی، باارزش،اصول، روش، تدبیر، همی چنین به معنی درختستان و یا بیشه زار مرتفع، کوه بلند و رفیع هم هست.
آلتون : طلا
آلتونجو : زرگر،طلافروش
آل سوی : دارای اصل و نسب نیکو، آنکه ریشه واجدادش نجیب اند
آلقان : ستودن و تمجید کردن، به شهرت رساندن، خوشبخت ساختن، فاتح، ضبط کننده
آلقو : از اسامی کهن است، کلاً وتماماً، همه، یکپارچه
آلقین : محکوم کردن، متّهم نمودن، تجمّع، دریک جا جمع شدن
آلیشیک : عادت کرده، خو گرفته، به معنی آنچه که شعله ور گشته و به سرخی گراید نیز هست.
آنار : نامی است بسیار کهن، به خاطر آورنده
آند : قسم ،دلیلی برای ابراز و اثبات صداقت کلام
آنلار : فهمیده، درک کننده
آنیت : مجسّمه، تندیس یادبود
آوجی : شکارچی ،صیّاد
آیاچی : محافظت کننده ،حامی و پشتیبان ، دلسوز و غمخوار
آیاز : از اسامی کهن، معنی اسم: تمیز ،روشن ،شب زمستانی بسیار سردی که آسمانش صاف ومهتابی باشد.
آی بار : براق، درخشان نورانی و درخشان همانند ماه ، با هیبت ، ترسناک
آی بَرک : درخشان همانند ماه، استوار و بی نقص، نیرومند، پایدار و باوقار
آی دَنیز : « آی » و « دنیز »
آیدین : روشن، واضح، درخشان، آشکار
آیقین : آنکه از فرط علاقه مدهوش گردد، حیران، شیدا ،عاشق
آی کاچ : ناطق، سخنگو، خواننده، شعر، شاعر
آیما : به خود آمدن، بیدار شدن
آیماز : غافل ،بی خبر ، بی رنج و غصّه
اسم پسر ترکی با ا (الف)
ائرتَن : شفق، صبح هنگام، فجر
ائرکین : آزاد و رها، مستقل
ائریشمَن : آنکه به هدفش رسد، نائل آینده، هم چنین به معنی ملحق شونده
ائل : خلق، جماعت، انسانها، دولت، سرزمین وولایت، = ایل
ائل آرسلان : شیر ایل و طایفه، جوانمرد و جنگاور میهن
ائل آلان : فتح کنندۀ ممالک، کشور گشا
ائل اوغلو : پسرایل وعشیره ،اولاد وطن ،پسربیگانه، غریبه، نا آشنا
ائلبارس : پلنگ ایل (به مجاز قوی ایل و مردم)
ائل باشی : رئیس و رهبر ایل، مدیر و راهنمای قوم و طایفه، والی
ائل تَن : متناسب و سازگار با ایل و قبیله، تابع عادات و رسوم و آئین های متداول در ایل.
ائل دار : دارای ایل وسرزمین و مملکت، ایلی که جا ومکانی دارد ،صاحب و حاکم قوم و خلق.
ائل داش : هم ملیّت ، هم نژاد
ائل سئوَن : دوستدار میهن وقوم ، خواهان خلق ومرز وبوم
ائلسس : ندای ایل ، ندای خلق
ائلشاد : حکمران ایل ، شادی وسرورمردم
ائل شَن : مسرور وشاد شونده به همراه طایفه و ایل ، مایه شادی وسعادت خلق، خوشحال و شاد کننده.
ائلمان : سمبل ونشانۀ ایل، ین اسم زیبای ترکی پسرانه به معنی مانند مردم هم هست.
ائل میر : آقاوسرورایل ،امیروراهبرورئیس طایفه وخلق
ائل یار : دوستدار قوم ،یاور وپشتیبان ملّت
ائلیاز : بهارایل ،مایۀ خرّمی ونشاط سرزمین
ائلیگ : حکمران ،پادشاه
ائوگین : همراه با تعجیل ، بدون تأخیر، عجولانه
اَبروک : دارای ثبات و دیانت، صبور و استوار
اَتابک : دایه، مربّی
اَر : مرد، قهرمان، جوانمرد ودلیر، مورد اعتماد و مقید به کلام خویش (متعهد)
اَرال : قهرمان ، آنکه جوانمرد وشجاع باشد
اَرتاج : قهرمان تاجدار
اَرتاش : جوانمرد
اَرتان : مرکب است از دو کلمه «ار» و «دان» یعنی صبحگاه ،سپیده دم، هنگام شفق؛ اسمی که خیلی ها آن معادل آرتان و نام فارسی می دانند و نام برادر داریوش هخامنشی نیز بوده است.
اَرتایلان : زیبا ، ظریف و باطراوت ، جوان خوش قد و قامت.
اَرتَک : همچون مرد ،همانند قهرمانان
اَرتَم : ادب و تربیت ، ارکان، درک و شعور
اَرتوران : قهرمان توران زمین ، جوانمرد و پهلوان توران ، تورانی
اَرتوز : انسان راستین، قهرمان حقیقی
اَرچئویک : بسیار جلد وچالاک، تند وتیز، جوانمردی که سریع بجنبد.
اَرچین : دارای ناموس وشرف، پهلوان و قهرمان حقیقی، جوانمرد واقعی
اردالان : کسی که سریع ضربه می زند؛ شبیه اسم اردلان که اسم کردی پسرانه است و معنی موبد، پرهیزکار و جایگاه موبدان دارد.
اَردَم : شایستگی، فضیلت، راستی
اَرَز : سکوت و آرامش، خوشبختی، لذّت
اَرسان : شهیر، معروف وشناخته شده؛ شبیه اسم آرسن است که ریشه عبری و پهلوی دارد.
اَرسَل : دلیر همچون پهلوان
ارسلان : شیر دلاور (=آرسلان)
اَرسومَر : قهرمان سومری ،مردی که از تبار سومریان باشد.
اَرسوی : آنکه ازتبار و نسلی قدرتمند و جوانمرد باشد.
اَرسین : قهرمان و جسور باشد ،مرد باشد؛ جالب است بدانید اسم آرسین یک نام زیبای ایرانی نیز هست به معنی پسر آریایی.
اَرشاد : حکمران دلاور
اَرشان : دلاور نامدار ، جوانمرد شهیر؛ اسم آرشان در فارسی به معنی بسیار دانا است.
اَرشَن : خوش بخت واقبال ، شادمان
اَرکال : بیانگر آرزوی جسارت و دلاوری است.
اَرکوت : انسان خوش یمن و مبارک
ارگون : دلاور وقهرمان زمانه
اَرگونَش : جوانمرد خورشید ، مرد آفتاب
اَرگیل : جوانمردان ودلاوران ، مردان
اَرَم : خواسته و آرزو ، رضایت داشتن
اَرمان : مرد جسور و بی باک ،قهرمان
اَرونات : انسان با نظم وترتیب، بااخلاق
اَرییلماز : بی امان، استوار و باصلابت؛ لیست کامل اسم های ایرانی در NameFarsi.com
اَزَگی : نغمه،آواز، آهنگ یا ملودی، مقام موسیقی ،اصول وشیوه
اَژدر : اژدها، قوی و قدرتمند، مهیب و ترسناک، جسور
اَفشار: آنکه کاری راسریع وصریح انجام و مشکلی را حل نماید،نام یکی از بیست و چهار طایفه اوغوزها
اَمراح : دوست داشتن، شیفته و واله گشتن ،عاشق و شیدا شدن
اَمران: دوست داشتن ،حُبّ،رفاقت کردن
اوبچین: اسلحه
اوجامان: بلند مرتبه ومعظم
اوچار: آنکه قادر به پرواز کردن باشد
اوچکان : پرواز کننده
اوچکون : جرقه یا ریزۀ آتش
اوچمان : خلبان ، پرواز کننده و اوج گیرنده
اورآلتای : شبیه به تپه ، نظیر قلعه
اوراز : هدیه ،بخت ، طالع
اوراقان : جنگ جو ، ستیزکننده
اورال : تپّه دار ، مکانی مرتفع نظیر تپّه
اورام : محله ، راه عریض وپهن
اوران : ندا،آوا قول والتزام ،هنر
اورتاچ : قسمت،سهم،بخش
اورخان : خان قلعه و دژ،خان اردو گاه ،خان شهر
اورشان : نبرد ،ستیز ومبارز ،نزاع طلب
اورقا : درخت بسیاربزرگ وتناور
اورکمَز : بی باک ونترس ، جسور
اورکوت : دژ یا قلعۀ مقدس، اردوگاه مقدس، استحکام شریف
اورکون : ساختن مسکن برای خویش، ایجاد اقامتگاه
اورمان : بیشه ،جنگل
اوروز : هدف، بخت، طالع
اوروش : نبرد، ستیز، جنگ، محاربه
اورون : تخت وتاج ،مکان خصوصی وشخصی ،مقام و رتبه ای والا
اوزان : شاعر مردمی ،عاشیق
اوزتورک : ترک توانا و مجرب، شخص بسیارزیبا ، انسان قدرتمند و نرم خوی
اوزحان : خان آزاد،خان مستقلّ وغیر وابسته، خان رستگارشده
اوزگون : متأسف گشتن ،معذّب شدن
اوزمان : بالغ شده ،تکامل یافته ،بزرگ شده ،رسیده ،متخصص ، خبره واهل فن
اوزه ک : الماس ،جواهر
اوسال : عاقل،مثمرثمر،باتدبیرمحتاط
اوغان : خداوند، قادر، حکمران، خدای صلح و آشتی، قوی و نیرومند، کائنات
اوغلا : جوان، جسور، قهرمان، جوانمرد
اوغوز : نخستین شیری که ازسینه مادرتراوش میشود؛ یا همان آغوز، پاک آفریده، انسان ساده عادی
اوفلاز : بسیارزیبا ،نفیس ،نجیب
اوفلاس : مرتفع ،جسور،جوانمرد،بی باک
اوقتای : اوکتای
اوکار : پرنده ای است ماهی خوار با کاکلی به شکل تیر یا پیکان برسرش
اوکتام : مغرور ،باوقار ومتین
اوکتای : نظیرتیر ،قوی وقدرتمند ،خشمگین
اوکسال : منسوب به تیر،همانند تیر
اوکمان : کسی که همچون تیرسریع وتیزتند حرکت کند
اولقون : بالغ ورشید، رسیده
اولوتورک : ترک بزرگ، ترک قدرتمند
اولوجا : بزرگ ،تاحدودی قدرتمند ونیرومند
اولوسیار : یارویاورملّت
اولوشان : مشهور، دارای نام و شهرت
اومار : چاره، علاج ، امید
اوموتلو : امیدوار، آرزومند، منتظر
اومود : آرزو، توقع ،امید
اومید : آرزو، آمال و خواسته
اونال : صاحب نام، دارای شٲن ومنزلت
اونای : مناسب، کارآمد، پسندیدن
اون تورک : ترک شهیروسرشناس ،ترک پرآوازه
اونساچ : اسم ترکی به معنی آنکه آوازه ونامش فراگیر باشد
اونلواَر : مرد سرشناس ،جوانمرد صاحب نام
اونور : باعظمت ، افتخار ، اعتبار و سربلندی ،نیرومند
اویار : متناسب ، مطابق، نظیر
اویقار : پیشرفته و متمدّن، متعالی
اویقان : متناسب با چیزی یا کسی، هماهنگ ومطابق
اویقو : تناسب، هماهنگی، تطابق
اویقور : دارای تطابق، متّفق
اویقون : متناسب،مطابق ،هماهنگ
ایل آرسلان : شیرسرزمین و ایل، جسور وقهرمان
ایل آیدین : « ائل » و « آیدین »
ایل بای : والی ،امیرولایت
ایلحان : پادشاه، حکمران، امپراتور
ایلدیریم : صاعقه، آذرخش، تند و تیز، رعد و برق
ایلقار : یورش، تهاجم، حمله، حرکت تند و تیز و عهد و پیمان
ایلقاز : سلسله جبالی در شمال آناتولی
ایلکین : اولین، نخستین، پیش ازهمه
ایمگه : خیال، تصوّر، نشان وعلامت
ایمیر : شفق، مقدّمه، بسیار نیکو وعالی
اینان : باور کردن، اطمینان نمودن
اینجه : چیزی که باظرافت و زیبایی بر رویش کار شده باشد، نفیس
اٶتکم : از خود راضی ،متکبّر ،کلّه شق و مغرور، مرد پردل وجراَت
اٶتکون : برتر، مقاوم و پایدار
اٶجال : انتقام گرفتن، تلافی نمودن
اٶدول : انعام ،بخشش وارمغان
اٶرگین : تاج وتخت ،تخت سلطنت
اٶزآک : سیّار ،جاری شونده
اٶزال : خالص ،خاصّ،عصاره ،مایه
اٶزبایار : بزرگترین ؛عالی ترین
اٶزبیر : تک ،یگانه ،واحد
اٶزَت : خلاصه ،چکیده و مختصر
اٶزتک(اُزبَک ) : جسور، دلاور و پردل
اٶزتورک : ترک مادرزاد و خالص ،ترک عزیز و دوست داشتنی
اٶزداغ : متین وباوقار همچون کوه
اٶزگور : آزاد،رها ،مستقل ،غیر وابسته
اٶزمان : نزدیک به خود ،گرامی ،با شخصیت
اٶکتَم : مغرور ،کله شق، جسور
اٶکتو : مدح وستایش ،تعریف و تمجید
اٶکمَن : بسیار ذکاوتمند ،مرد عاقل
اٶگون : درک کننده ،دقیق،وهله یا نوبت
اٶگونچ : شٲن وشرف ،مدح و ستایش
اٶلچَن : سنجیده
اٶلمز : فناناپذیر ،جاودان
اٶنال : به پیش آمدن ،به عنوان رهبر وجلوه دار بودن ،پیشگویی نمودن
اٶنجَل : پدران ونیاکان که پیش تر می زیسته اند ،گذشتگان ، راه گشا
اٶندَر : رهبر، جلوه دار، راهنما، لیدر
اٶنَری : عقیده و طرزفکر، پیشنهاد
الوین : سرآمد ایل و طایفه
الیاد : به یاد اید، یاد ایل
آیدین: به معنی شفاف، درخشان و درخشان چون ماه است.
آیهان : آیخان (آی + خان) پادشاه ماه؛ از نظر آوایی مشابه اسم ویهان فارسی.
اسم پسر ترکی با ب
بابک : بابای کوچک، نام یکی از قهرمانان آذربایجان
بابور : دراصل ببراست حیوانی درنده و گوشتخوار از تیره گربه سانان
بارقین : گشت و گذارکننده، آنکه راه رفته را دوباره باز نگردد.
بارلاس : جنگاور،نبرد کننده،جوانمرد دلیر،قهرمان جسور
بارلاک : پناه گاه،جان پناه،سر پناه
باریمان : غنی،مالداروثروتمند
باشار : ازعهدۀ انجام کاری برآمدن ،قادربودن،مهارت یافتن
باشال : پیشرو،آنکه دررٲس سایرین باشد،ارشد
باش قارا : صاحب قدرتی عظیم،رهبرقدرتمند
باشکان : مدیر، سرپرست، رئیس و یا رهبر یک تشکیلات، مٶسسه، اداره ویا جمعیتی خاصّ
باش کایا : صخرۀ عظیم ،قدرتمند
باشمان : مدیر،رهبر،سرپرست
باغاتور : دلیر،شجاع،جوان مرد
باکمان : مفتّش،بازرس،ناظر
بالازر : فرزندی همانند طلا،اولاد زیبا
بالاش : فرزند کوچک
بامسی : عقاب،پرنده شکاری،طرلان
باولی : جوجه شاهین ویا بازاهلی شده ودست آموز
بای : عالیقدر،عالی جناب،غنی ومالدار
بایار : دارای نام وجاه، شهیر،بلند مرتبه
بایازید(بایزید) : ارمغان الهی، پدری که خداوند عطایش نموده باشد، به معنی شخص کارآمد، با هوش و ذکاوت، توانا نیز هست.
بای بَک : آقای بزرگواروغنی
بایتور : بِیک ،همانند بیک،لایق حرمت،عالیقدر،ثروتمند
بایتوک : دارا،غنی،ثروتمند
بایرام : روز به یاد ماندنی مثل روز ملّی،تاریخی، دینی و … که به یاد بودش جشن بر پا گردد
بایسان : دارای شٲن ومنزلت، بسیارمحترم، شهیر، بزرگوار، غنی
بایول : برگزیده،لایق حرمت،مُعَظّم،غنی ودارا
باییر : تپّه ،دامنه کوه، کوهپایه، گذرگاه، باریکه تنگ و درازبین دوکوه
باییندیر : آنکه به حدّ تکامل وتعالی رسد،ترقی کننده
بَرکمان : نیرومند و قوی، انسان استوار و مقاوم
بَرکیش : سالم و بی نقص بودن، سفت و سخت شدن
بَرگین : مقاوم واستوار، محکم و پابه جا، بی نقص، نیرومند
بَکمات : متشکل ازکلمات «بَی» و«محمد» است از اسامی متداول درمنطقه ترکمنستان.
بَکمان : محکم، استوار، سخت، مقاوم و سالم، انسان نیرومند
بن تورک : من ترک هستم (دلیر، جسور و جوانمردم)
بوداق : شاخه هایی که ازتنه درخت رشد می کنند، تَرکه
بوراک : کویر، مکان غیرقابل کشت و زرع
بوران : کولاک، باران شدیدی که همراه با رعدوبرق، بارد، برف و بوران، هوای برفی
بورقوت : نوعی شاهین شکاری
بورکوت : عقاب
بولات : فولاد، پولاد
بولاق : چشمه یامنبع آبی که از زمین جوشد
بویسال : وابسته و مرتبط با قد و قامت، راست قامت
بویسان : راست قامت، رشید وبرازنده، خوش قد و بالا
بَی : حاکم یک مکان، رئیس، سردَمدار، تحصیل کرده، داماد، بعضاً به جای عناوین آغا و جناب.
بَیاض : کاملاً سفید
بیلتان : عالم، آنکه بواسطۀ دانش و معرفتش کسب شهرت نماید.
بَی لَربَی (بیگلربیگ) : عنوانی بود که درقدیم به حاکم یک ولایت اطلاق می گردید، والی، ناظر.
بیلسای : به خوبی آشکارشونده، آنکه بدلیل معلومات و دانشش شناخته شود.
بیلگن : صاحب معلومات وسیع، عالم ، باسواد
بیلَن : داننده ، دانا، فهمیده ، صاحب قوۀ ادراک و شعور، متوجّه شونده، خبردار
بیلیک : علم، سواد و آگاهی
بٶیوک : آنچه که از لحاظ حجم، تعداد، مقدار و مقیاس بزرگ و درشت باشد، حجیم، دارای اهمیّت.
اسم پسر ترکی با پ
پاشا : فرمانده کل قوا، متین و باوقار ، کوتاه شده پادشاه؛ خیلی ها پاشا را اسم فارسی پسرانه می دانند.
پاکمان : انسان پاک وصاف، بی گناه
پَک آلپ : جوان متین و با وقار، قهرمان استوار و مقاوم
پَک اول : محکم وقوی باش
پَک شَن : بی نهایت شادمان ومسرور
پَکین : کسی که موردشک وسوءظن سایرین نباشد، به وضوح نمایان شونده.
اسم پسر ترکی با ت
تئزآل : جَلد و چالاک، سریع و چابک
تئزآی : ماه عجول، ماهی که درابتداآید
تئلمان : زبانشناس، ادیب
تاپار : پرستش کننده، عبادت کننده
تارکان : پراکنده، پریشان ،پاشیده شده
تاشکین : سیل،داشقین، جوشان و خروشان
تالای : اقیانوس، دریا، رودبزرگ، دریای بزرگ
تالو : برگزیده شده، ممتاز،پسندیده،زیبا
تامال : کامل وبی نقص،یکپارچه،مکمل
تامقا : مُهر،نشانه،علامت
تان : شفق،سپیده،دم،معجزه
تان آیدین : سفید شدن افق
تان پینار : چشمه یا منبع آب غیرعادی،چشمه فجر
تانری وئردی (تاری وردی) : عطاشده ازجانب خداوند،بخشیده شده ازسوی پروردگار
تان سئو : شیفته وعاشق معجزه ها
تان سئوَن : شیفتۀ عجیب
تانیل : شهیر،سرشناس ومشهور
تایاق(دایاق) : پایه، بنیان و اساس، تکیه گاه
تایان : تکیه دادن، مطمئن بودن
تایلان : خوش قد و قامت
تایماز : پابرجا، استوار
تَجَن : بُز کوهی
تک سوی: از نسل و ریشه ای واحد، خالص
تَکفور : حاکم امیر، حکمران
تَکیل: تنها، واحد، مفرد، تک
تَکین: واحد،یگانه،بی همتا،مفید
تموز: تابستان
توپراک: خاک، زمین، اَرض، سرزمین
تورال : ثابت، نامتغیّر، ماندگار و زنده
تورقان : سالم وتندرست، سرحال وفعال
تورک آرسلان: شیرقوی وقدرتمند، ترکی که چون شیر قدرتمند و قوی باشد.
تورک (ترک) : نیرو ،قوت، قدرت، قوی؛ معنی واژه تورک (ترک)
تورک سوی : صاحب اجداد و نیاکان ترک
تورک ییلماز : ترک جسوروبی باک
تورَل : مرتبط باحق وعدالت،عادل
توزون : صبوروحلیم،لایق وشایسته،درست،مطابق ودارای تناسب، منتظم
توغار : سمت مشرق،خاور
توغان : عقاب
توکتاش : سنگ عظیم وبزرگ،دارای استقامت،مقاوم
توکتای : مقاومت کننده،بردباروصبور
تولقا : کلاه خود،کلاه آهنین
تونچای : محکم وسفت وسخت،مقاوم وقوی
تویقان : شاهین،لاچین
تیلاو : بهادرودلیر
تیمور : آهن، غیرشکننده
تٶرَل : متناسب بااخلاق
تٶکمَن : زیبا،برازنده
اسم پسر ترکی با ج
جئیحون : نام قدیمی رود« آمودریا»، خروشان و جوشان
جوشار : به هیجان آینده، ازخودبیخودشونده،خروشنده، لبریز و مالامال، غرّان
جوشغون : جوشان وخروشان، همواره درهیجان، غرّنده، لبریزشونده، سریع و شتابدار
اسم پسر ترکی با چ
چئویک : چالاک وزیرک، چابک، جَلد، سرزنده، ماهر وز بردست، تندوتیز، محکم و نیرومند و استوار
چاپار : قاصد، پیک، هم چنین به معنی خالدار، لکه دار، دارای پوست ومویی سفید، زالی.
چاپکان : آنکه دائم در حال حرکت باشدو یک جا نایستد، مهاجم
چاچا : کماندو،دونده ،دریانورد با تجربه و ورزیده (به اصطلاح گرگ دریا)
چارمان : انسان خنده روومتبسّم ،بشّاش ومهربان
چاروم : درخت چنار
چاغماق : شعله شونده،جرقه زدن،فندک،آلتی که ایجاد جرقه کند
چاقین : آذرخش، صاعقه
چاکار : دیوارقلعه، رعدوبرق
چالیش : نبردوجنگ، مبارزه، محاربه
چام : درخت کاج
چانتای : همانند شفق، نظیرشفق، زنگ ،دارای صدایی مانندزنگ
چانقا : نوعی تله، دام، پنجه، نجیب، با اصال و نسب
چاولان : آبشار، شلاله، معروف، چاوالان
چاووش : راهنما، جارچی، گروهبان در ارتش، سرکارگر
چای : رود
چووغون : بوران، کولاک و برف شدیدی که سرعتش از یکصد و بیست کیلومتر در ساعت تجاوز کند.
چینار : درخت چنار
اسم پسر ترکی با ح
حاق تان : آنکه راستین و درستکارباشد ، منصف، جانب حق، طرفدار حق و حقیقت.
اسم پسر ترکی با خ
خاقان : به معنی خان بزرگ، خان خانان، شاهنشاه و امپراتور
خان : سلطان ، شاهنشاه ،حکمران
خانیم ناز : نازنین و دوست داشتنی چون خانم ،خانم با ناز و غمزه
خَزَر : گشت وگذارکننده،آنکه درحال سیروسیاحت باشد، کسب نیرو ، پیشرفت کننده، تولید کننده
اسم پسر ترکی با د
دئوریم : انقلاب،دگرگونی،تحوّل وتغییرریشه ای
داشقین : طغیان آب از حاشیه دریا به اطراف، سیل، خروج خروشان سیلاب از بستر و احاطۀ اطراف
داغ تکین : نظیرکوه، استوار و پرعظمت چون کوه
داغلارجا : همانند کوه ها، به اندازۀ کوه ها
دانیش : علم، معلومات و اطلاعات، سواد
دانیشمان : مشاور، رایزن، طرف شور و مشورت
دَمیر : آهن، سخت ومحکم، استوار ومقاوم
دَنک : برابر و متعادل، متوازن ومتناسب
دورال : تغییرناپذیر، باقی ماندن به همان حالت ؛ گذشته،کاملاساکت وبی صدا
دوران : زیست کننده،آنکه زندگی کند و وجودش مشهود باشد،ماندگار
دورسون : بقا،ماندگاری وحیات،دراغلب موارد برای فرزندان مذکری که خواهان بقایشان بودند
دورو : صاف وتمیز، زلال ودرخشان، روشن و تابناک، عاری از هر نوع آلودگی.
دوروک : رٲس، نوک، قله، بلندترین نقطۀ درخت، پاک، آشکار، تابناک.
دورول : پاک شدن، صاف وزلال گردیدن
دوغرو : راست و درست، حق، صاف وزلال، آبرومند، عاری ازخطا و سهو، جهت مستقیم، استقامت
دومان : مه، آلودگی و دود، پرده، غمگینی، غصه و کدورت، اغتشاش و اختلاف، عدم درک متقابل.
دونات : لباس پوشانیدن، تزئین نمودن، تجهیز کردن.
دویار : درک کننده، احساس کننده، حسّاس
دویال : حسّاس، نیروی ادراک و فهم دقیق، توانا در تشخیص و تمییز سریع و بهتر
دَوین : جنبش و تکان، حرکت کردن، پیشرفت کردن، ترقّی و تعالی
دیریم : حیات، زندگی
دیزمَن : شاعر، سراینده
دیل چین : متناسب و هم وزن بااسم «ائل چین» ساخته شده است، ازبرای دل، به خاطردل
دیلمَن : آنکه مسلط به زبانهای زیادی باشد
دٶنمَز : با ثبات، صبور و پایدار، آنکه به باورهایش جامۀ عمل بپوشاند، مقید به کلام خویش، راسخ و مصمم.
اسم پسر ترکی با ز
زاغانوس : پرنده ای از تیرۀ شاهین
اسم پسر ترکی با س
سئودالی : دلباخته و عاشق، سودا زده
سئویک : دوست و رفیق
سئویگ : عشق، محبّت، مهربان، مفتون
سئیحان : جاری و روان، خروشان، جوشان
سارمان : قوی هیکل، تنومند
ساغ آی : سالم و نیرومند، محکم واستوار، زنده، مقاوم
ساغمان : مقاوم ،دارای استقامت
ساغون : پیمانه،وسیله اندازه گیری
سالار : سردار،رهبرورئیس،بزرگ ومهتر،فرمانده؛ اسم زیبا و محبوب ایرانی
سانال : جذاب، شهیر، نام دار
سانلی : لایق حرمت وگرامی داشت
ساوورال : آنکه برسخن وقول خویش پایبند باشد.
سایان : کسی که به سایرین احترام گذارد، درخورحرمت، برخی ریشه اسم سایان را کردی نیز می دانند. البته کم نیستند اسم های ایرانی که ریشه ترکی، کردی و فارسی و … دارند اما اکثرا معنی یکسانی دارند.
سای دام : شفّاف،عاری ازعیب و نقص
سایمان : حسابدار، محاسب
ساییل : محترم، گرامی، معتبر
سنجر: سَنجَر : نشاندن و شکافتن، غلبه کردن و فائق آمدن.
سولدوز : ستارۀ آب، نام قدیمی سیّارۀ عطارد یاتیر
سونگو : سرنیزه تعبیه شده دردهانۀ لولۀ تفنگ، زوبین، نیزه کوچک
سٶنمَز : همیشه روشن وشعله ور، آنکه تا ابد بسوزد و پرتو افشانی کند.
سهند : اسم محبوب ترکی برای پسر، سهند نام کوهی است مشهور در ولایت آذربایجان نزدیک تبریز، برخی اسم سهند را محکم و پا برجا معنی کرده اند.
اسم پسر ترکی با ش
شاکیر (شاکر) : شکرگزار
شانار : نام دارو شهیر، پراُبُهّت
شانال : صاحب نام وجاه، شهیر
شانلی : مشهور و صاحب نام ،دارای شٲن وشهرت، صاحب رتبه و مقام، اسم ترکی زیبا
شاهلار : سلاطین ،حکمرانان ،پادشاهان
شاهین : پرنده ای شکاری و تیز با منقار کوتاه کج و اگر اهلی گردد درشکارمورد استفاده قرار می گیرد.
شَن سوی : کسی که ازنیاکان و تباری خوشبخت باشد.
شوبای : مرد قوی و سالم و استوار
شیراوغلان : پسری نظیرشاه
شیمشَک : صاعقه، رعد و برق، آذرخش
اسم پسر ترکی با ق
قاپلان : پلنگ
قاچای : دونده، جَلد و تند و تیز
قاراتان : قبل ازسپیده دم، پیش ازشفق صبح ، قبل از طلوع آفتاب
قارادَنیز : دریای سیاه واقع درشمال کشور ترکیه
قارتال : عقاب،قدرتمند وقوی
قایا : صخره، پرتگاه
قوباد : درشت و ناخوشایند، نام وزون و بی ریخت، زُمُخت
قوتاد : شاد ومسرور باشد
قوتال : نیک بخت،شادمان وخوشحال،مسروروبا نشاط
قوتلو مارال : ماده گوزن مقدس وخوش یمن
قوچاق : جوانمرد،جسورونترس،دلیروشجاع،مردانه،سخاوتمند
قورخماز : بسیارنترس وبی باک
قورقود : دارای هیبت وشکوه،وحشت برانگیز،تندخو وخشن
قیلینج : شمشیر، قیلیج
اسم پسر ترکی با ک
کاراچور : شمشیر ، کمر
کامو : تمام، عام، اجتماع، عموم
کانیت : دلیل وبرهان، مدرک، ثبوت
کایان : آب پرسرعتی که ازکوه جاری شود، سیل شدید کوهی، بهمن.
کَسکین : تیز،برّنده، تیغ
کوجامان : بسیار بزرگ، درشت جثّه
کورال : قانون و قاعده،نظام وضابطه
کورجان : گداخته
کورشون : عنصرسُرب
کولک(کولاک) : باد و طوفان، کولاک
کونای : نشاط وسرور، شادمانی، فرح، خورشید، آفتاب کوچک.
کونتای : محکم، نیرومند و مقاوم
کیپَر : دلاور و جوانمرد نمونه
کیوانچ : اعتماد نمودن، احساس غرورکردن، افتخار، شادمانی
کٶک سان : دارای اصل و تبار
کٶک سَل : ریشه ای، پایه ای و اساسی
گالان : در ادبیات ترکی به معنی جاوید ، ماندگار
گَرمَن : قلعه، بارو
گَزگین : گردشگر، توریست
گورسئل : سیل دمان، آب جاری خروشان وپرسرعت،،سیلاب
گورسان : صاحب شهرت وحرمت بسیار، شهیر ونامدار
گورساو : بسیارسالم واستواروسرزنده
گول اوغلان : پسری همچون گل،گل پسر
گول مان : انسان خوشایند ونیکو چون گل،دوست داشتنی چون گل
گونئی : سمت جنوب،مکان آفتابگیر
گون ایشیق : نور و درخشش خورشید
گوندَن : تابناک ودرخشنده همانند آفتاب،پارۀ خورشید،مهربان
گون دَنیز : « گون » و « دنیز »
گون شَن : خوشبخت
گون یاز : آفتاب بهاری
گٶک سئوَن : دوست دارنده آسمان
اسم پسر ترکی با م
مانچو : اعاده کردن، حق کسی را باز گرداندن..
موتسان : کسی که خوشبخت و سعادتمند محسوب می شود.
اسم ترکی پسر با ن
نورپاشا : پاشای نورانی
نویان : سرکرده، فرمانده، شاهزاده، اصیل زاده، نجیب صاحب اصل و نسب؛ اسم نویان از اسامی محبوب در اینستاگرام نام فارسی
اسم ترکی پسر با و
وورغون : دلباخته وشیفته،مفتون،شیدا،فریفته وواله گشته
وولکان : کوه آتشفشان
اسم ترکی پسر با ی
یئتکین : تکامل یافته ، بالغ شده، مجرّب.
یئنَر : غالب ، پیروز و چیره
یئنیلمَز : آنکه هرگزشکست نخورده، ملغوب نگردد، صاحب دیانت.
یاربَی : دوست و یاور بیک و آقا
یاردیمجی : کمک کننده ، مدد دهنده
یارقی : عدالت، رٲی وحکم ،شعور
یارقیچ : حاکم ، قاضی، داور
یازقی : سرنوشت ، بخت و طالع ، تقدیر
یاشموت : جوان خوش یمن و مبارک و خجسته ،خوش بخت و اقبال.
یاغیز : سیاه، مایل به سیاهی،خاک
یاکار : سوختن، شعله ور گشتن
یاکان : سوزاننده، آتش زننده
یالچین : صخره بسیار محکم و مقاوم و راست، صخره قائم و تیز
یالمان : تپّۀ قائم و تیز، قلۀ کوه
یالین : شعله، درخشان، درخشش آذرخش.
یامچی : نامه رسان، چاپار، پیک ، قاصد.
یانار : شعله ور، آتش افشان، آتشین.
یورد : وطن، سرزمین، مملکت یا ولایت.
یوکسَک : والا، بلند، فوق، عالی.
یولاچ : رهبر، راهنما، ایلچی، پیامبر.
یول بارس : پلنگ
ییگیت : جوانمرد، جسور، شجاع. همانطور که در بالا نیز دیدید خیلی از اسم های ترکی پسرانه معنی جسور دارند.
ییلماز : انصراف ناپذیر، کسی که از گفته اش عدول نکند، بی باک.
یٶنتَم : مِتُد، روش و اصول، قاعده
یاشار : عمرکننده، زندگی کننده، اسم محبوب ایرانی.
اسامی دخترانه ترکی به همراه معنی
اسم دختر ترکی با الف
الآی : ماه ایل؛ زیباروی ایل
السا : مثل ایل، همانند ایل
السانا : مثل ایل، مثل مردم ایل و شهر و ولایت، چون خویشان
الناز : مایه افتخار ایل، باعث فخر و تفاخر شهر و ولایت؛ موجب نعمت و رفاه و آسایش
ارتاش : مرکب از ار (شوهر) + تاش (پسوند همراهی)
ارمغان : تحفهای که از جایی دیگر برند، سوغات، ره آورد، هدیه
الکا : سرزمین، ناحیه
المیرا : فدائی ایل
المینا : شهری است در غانا (غنا) در ساحل غربی افریقا (خلیج گینه)
الیانا : نیکی و هدیه، به معنی مأنوس؛ دوست داشتن ایل، دوست مشوق ایل
الین : منسوب به ایل؛ هم نژاد و هم خون
اماندا : در امان، در پناه تو، آماندا
اولدوز : ستاره، اختر، کوکب، نجم
ایپک : ابریشم، حریر، ابریشمی
ایل ناز : مایه ناز ایل، الناز
ایناز : آیناز، موجب فخر و مباهات ماه
اسم دختر ترکی با آ
آتلاز : اطلس، حریر، پارچه نرم و لطیف
آلان قوا : آلان گوا، زیبای وحشی
آلان گوا : آلان قوا، زیبای وحشی نام دختر زیبا
آلتنای : زر، طلای ناب
آلتون : آلتنای، زر، طلای ناب
آلتین : آلتنای، زر، طلای ناب نام ایرانی
آلتین گلین : عروس طلایی
آلما : سیب، کنایه از زیبایی
آلماز : از اعلام زنان
آلیش : شعله، شعله گیر
آماندانا : آماندا، در امان، در پناه تو
آنا : مادر
آنالی : برخوردار از محبت مادر، کنایه از نور چشمی مادر
آنایار : یار مادر
آوادان : زیبا، قشنگ
آی : ماه
آی اوز : ماهرخ، ماهرو
آی بی بی : ماه بی بی
آی پارا : ماه پاره، ماه نو
آی خانم : ماه بانو
آی سودا : ماه در آب
آی گوزل : ماه زیبا
آیا تای : مثل ماه، دختری که مانند ماه زیباست، بانوی درخشان
آیتای : مانند ماه
آیتک : مانند ماه
آیجان : پاک و آراسته همچون ماه
آیدا : شاد، خوش
آیدان : مانند ماه، بانوی زیبا رو، دختری که چهرهاش همچون ماه زیباست.
آیدک : آیتک، مانند ماه
آیدن : آیدین، روشن و آشکار، شفاف، صاف، معلوم، واضح، روشنفکر، از امرای ولایت لیدیا، نام شهری در جنوب شرقی ترکیه
آیدنگ : مهتاب
آیسل : زیبا و درخشان مانند ماه
آیسو : مرکب از آی به معنای ماه بعلاوه سو به معنای آب، باطراوت و درخشنده، ماه و آب، زیبارو
آیشن : مثل ماه، در زیبایی همانند ماه، شبیه ماه، (در مجاز زیبا)، ماهورا، زیبا رو
آیلا : هاله دور ماه
آیلار : زیبا رویان، خوبرویان، هاله دور ماه
آیلما : ماه، روشنایی
آیلی : آیلین
آینا : آینه، آبگینه، شیشه، دختر زیبارو، بانوی سپید چهره
اسم دختر ترکی با ب
بارلی : میوه دار، سودمند
بالی : عسلی
بیگم : خانم، بانو، خاتون، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها میآید و نام جدید میسازد مانند فاطمه بیگم، عنوان زنان منسوب به خانوادههای سلطنتی و بزرگان
اسم دختر ترکی با پ و ت
پینار : به معنی چشمه، سرچشمه
تَرلان : مرغی از جنس باز شکاری را گویند؛ (در کردی) به معنی زیبا؛ نام نوعی اسب است.
تِلّی : موهای پر پشت و بلند، دختری که گیسوی بلند و زیبا دارد، زلف دار؛ زباندار و سخنور.
تاب ماه : آینور
تارلا : کشتزار
تانسو : زلالی چشمه، تمیزی و پاکی و زیبایی
ترکان : در دوره مغول، عنوانی مخصوص زنان اشراف، نام مادر سلطان محمد خوارزمشاه
تلناز : موی قشنگ
اسم دختر ترکی با ج و چ
جیران : آهو؛ معشوقِ زیبا؛ چشمِ زیبا
چیچک : گل
اسم دختر ترکی با خ
خانم : کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها میآید و نام جدید میسازد مانند ماه خانم، خانم گل
خانم گل : خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است.
خانوم : خانم، کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها میآید و نام جدید میسازد مانند ماه خانم، خانم گل
اسم دختر ترکی با د
دُرنا : پرندهی آب چرِ بزرگ، وحشی و حلال گوشت، کُلنگ
دادلی : شیرین و نمکین
دنیز : دریا، بحر
اسم دختر ترکی با ژ
ژالین : شعله آتش
اسم دختر ترکی با س
سَلین : سیل مانند؛ نام رودخانهای در آذربایجان
سَلینا : منسوب به سَلین
سُلدا : حامی، یاور
ساچلی : دارای موهای بلند و پرپشت، گیسو بلند
ساناز : نام گلی؛ کمیاب، نادره
سانای : مهنام، بیقرار
سانلی : نامدار، معروف، مشهور
سایا : یکرنگ، بیریا
سولماز : گلی که پژمرده نمىشود، همیشه شاداب
سونای : به معنی آخرین ماه ، زیبا روی، ماه شب چهارده، قویی که پرهای سرش سبزرنگ بوده تعلق به ماه داشته باشد.
سونیا : خرد و عقل، دختر نور، دختری که در اجتماع رتبه بالایی داشته باشد.
سویل : لایق، دوست داشته شده
سوین : شادباش، عشق، محبت، علاقه شدید
اسم دختر ترکی با ش
شایلی : بی همتا
شایلین : بی همتا
اسم دختر ترکی با گ و ل
گزل (گوزل) : زیبا، خوشگل، قشنگ؛ ظریف، برازنده، خوب، نیکو، نازنین
گلین : عروس
گویچک : زیبا، رعنا، قشنگ، خوشگل، دلپسند
لاچین : شاهین شکاری
اسم دختر ترکی با م
مارال : مرال، گوزن، آهو؛ زیبا و خوش اندام
اسم دختر ترکی با ن
نارمیلا: غنچه ، شکوفه انار
نیکتاش : همتا و مانند نیکان
ناخیش : همان نقش است.
نارچیچک : گل انار
نارگول : گل انار
نارگیله : دانه های داخل انار
نارین : ظریف وباریک
نارین گول : گل یا شکوفه ظریف
نازلی : پر ناز و ادا
نورال : روشنایی
نورایشیک : بسیار درخشان
نورچین : سیل روشنایی ،درخشش نور
نوردان : آفریده از نور
نورسان : همچون نور
نورلان : نورانی شونده
نورمان : مثل نور
اسم دختر ترکی با و
وَردا : برگرفته از واژه پهلوی « وَرتا» به معنای گل سرخ
وارجان : دارای جان ، اهل دل
اسم دختر ترکی با ه
هورتاش : آنکه همچون خورشید نورانی است.
هیلا : پرنده شکاری کوچکتر از باز را می گویند.
هوده : حق و راستی
اسم دختر ترکی با ی
یاشیل : سبز کبود، سبز چمنی، کبود
یغما : غارت، تاراج، غنیمت، نام شهری در ترکستان که مردمان زیباروی و صاحب جمال دارد.
یغماناز : یغما، نام دخترپادشاه چین و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی
یلدوز : اولدوز، ستاره اسم دختر با
سخن پایانی
حق فرزند بر والدین این است که برای او نامی نیکو انتخاب کنند و علاوه بر آنکه معنایی نیکو داشته باشد باید دارای آوایی زیبا نیز باشد تا نام کودک در آینده مورد تمسخر قرار نگیرید ، امیدواریم که اسامی فوق به شما والدین عزیز در انتخاب نامی زیبا و با مسما برای کودک ، کمک شایانی کند.