علت فوت هوشنگ ابتهاج و شعرهای خاطره انگیزش

هوشنگ ابتهاج در گذشت و سایه از سر شعر فارسی کم شد… حدود ده ساعت پیش، یلدا ابتهاج، دختر هوشنگ ابتهاج با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش، خبر از فوت هوشنگ ابتهاج داد. یلدا ابتهاج در پی انتشار این پست نوشت “بگردید، بگردید، در این خانه بگردید،، درین خانه غریبید، غریبانه بگردید”
” سایه ما با هفت هزار سالگان سر به سر شد”

علت فوت و زندگینامه هوشنگ ابتهاج

با مرحوم هوشنگ ابتهاج بیشتر آشنا شوید

امیر هوشنگ ابتهاج، پسر میرزا اقاخان ابتهاج، زاده ۶ اسفند ۱۳٠۶ در رشت بود اما در شهر کلن آلمان سکونت داشت. هوشنگ ابتهاج متخلص به “ه، الف، سابه” شاعر معاصر و پژوهشگر ایرانی بود و در زمینه ادبیات و موسیقی ایرانی فعالیت می‌کرد. سبک نوشتاری ابتهاج در مثنوی، غزل و شعر نو خلاصه می‌شود. اولین اثر او با نام “نخستین نغمه‌ها” در سال ۱۳۲۵ منتشر شد و از دیگر آثار او، می‌توان به تصنیف سپیده “ایران ای سرای امید” اشاره کرد. او از مادری به نام فاطمه رفعت متولد شده بود و پدرش برای مدتی ریاست بیمارستان پور سینای رشت را بر عهده داشت و جزو مردان سرشناس رشت به شمار می‌رفت. وی دوران تحصیل دبستان خود را در رشت و مقطع دبیرستان را در دبیرستان تمدن شهر تهران گذراند.

ماجرای شعر و شاعری ابـتهاج

ماجرای شعر و شاعری

آشنایی ابتهاج با موسیقی و سرودن در سال ۱۳۱۸ اتفاق افتاد. جالب است بدانید که وی در آغاز راه شاعری سعی می‌کرد که راه نیما یوشیج را در پی بگیرد. اما نگرش اجتماعی و مدرنی که در شعر نیما بود، با طبع شعری ابتهاج که سبک غزلسرایی بود سازگاری خوبی نداشت و ایشان تصمیم گرفت که شاعری در سبک خود را ادامه دهد. اگر به شعرهای سایه سری بزنید، خواهید دید که در اشعار او دو سبک مختلف به چشم می‌خورد، یکی اشعاری با غزلیات شاعرانه و دیگری اشعاری نوین اما غیر مقفی…اما وی بعدها شعر عاشقانه را کنار گذاشت و مسیر سرودن شعرهای اجتماعی را در پیش گرفت.

بیشتر بخوانید: ۱٠٠ متن و شعر عاشقانه زیبا و جدید

همسر و فرزندان هوشنگ ابتهاج

همسر و فرزندان

 

هوشنگ ابتهاج در سال‌های جوانی عاشق دختری ارمنی به نام گالیا شد که این دختر هم در رشت سکونت داشت. عشق ابتهاج به او به حدی بود که حتی در شعرهایش هم راه پیدا کرد و او بعد از جنگ‌ها و بحران‌های ایران، شعری با نام “دیرست گالیا” سرود.
اما در نهایت، او در سن ۳۱ سالگی و در سال ۱۳۳۷ با خانمی به نام آلما مایکیال ازدواج کرد و ثمره این ازدواج چهار فرزند به نام‌های یلدا، کیوان، آسیا و کاوه است. آلما مایکیال متولد ۲۲ فروردین ۱۳۱۱ در رشت، شاعر ارمنی تبار بود و در ۱۸ اسفند سال ۱۴٠٠ دار فانی را وداع گفت.
یلدا ابتهاج در زمان فوت مادرش هم با انتشار عکسی از مادرش در صفحه اینستاگرام خود نوشت: “مادرم برای بهارِ در راه صبر نکرد و رفت …” در حقیقت می‌توان گفت که هوشنگ ابتهاج هم خیلی این دوری را طاقت نیاورد و بعد از گذشت دقیقا ۵ ماه، به دیدار همسر مرحومش شتافت.

حال خالی از لطف نیست که به یکی شعرهای سایه در وصف همسرش آلما هم نگاهی بی‌اندازیم…

بود که بار دگر بشنوم صدای تو را

ببینم آن رخ زیبای دلربای تو را

به ناز و نعمت باغ بهشت هم ندهم

کنار سفره نان و پنیر و چای تو را

وقتی هم به اجبار از آلما دور بود ، این غزل را گفت:

هوای روی تو دارم نمی گذارندم

مگر به کوی تو این ابرها ببارندم

مرا که مست توام این خمار خواهد کشت

نگاه کن که به دست که می سپارندم

بیماری و درگذشت هوشنگ ابـتـهاج

در تاریخ ۱۷ تیر ۱۴٠۱ بود که خبری مبنی بر بستری شدن هوشنگ ابتهاج به دلیل نارسایی کلیوی در یکی از بیمارستان‌های آلمان منتشر شد. یلدا ابتهاج این خبر را تایید کرد و اطلاع داد که سه چهار روزی است که پدرش به دلیل نارسایی کلیوی در بیمارستان بستری شده است. او در پی این خبر گفت:

” به دنبال با خبر شدن دوستان و دوستداران سایه از بستری شدن ایشان و پرسش‌های مکرر دوستان، بر آن شدم تا توضیحی برای رفع هرگونه نگرانی به اطلاع همگان برسانم:

پدرم را روز سه شنبه به علت نارسایی کلیه به بیمارستانی در شهر کلن منتقل کردیم که با هماهنگی پزشکان آلمانی و ایرانی تحت درمان قرار دارند. در حال حاضر جای هیچگونه نگرانی نیست و امیدواریم به زودی با بهبودی حالشان به خانه بازگردند.»
اما متاسفانه این بهبودی برای استاد هوشنگ ابتهاج حاصل نشد و وی سرانجام در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۴٠۱ و در سن ۹۴ سالگی، به دیدار حق شتافت.

بیشتر بخوانید: ۴٠ متن ادبی و شعر برای تبریک روز دختر

گلچینی از زیباترین اشعار هوشنگ ابتهاج

زیباترین اشعار هوشنگ ابتهاج

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن می‌گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه زآتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست

***

امشب به قصه دل من گوش می‌کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می‌کنی
این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
می‌گویمت ولی تو کجا گوش می‌کنی
دستم نمی‌رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می‌کنی
در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هشیار و مست را همه مدهوش می‌کنی
می جوش می‌زند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش می‌کنی
گر گوش می‌کنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش می‌کنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگرش نوش می‌کنی
سایه چو شمع شعله در افکنده‌ای به جمع
زین داستان که با لب خاموش می‌کنی

***
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی‌زند
به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی‌زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی‌کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی‌زند
نشسته‌ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی‌زند
گذرگهی است پُر ستم که اندر او به غیر غم
یک صلای آشنا به رهگذر نمی‌زند
دل خراب من دگر خراب‌تر نمی‌شود
که خنجر غمت از این خراب‌تر نمی‌زند
چه چشم پاسخ است از این دریچه‌های بسته‌ات؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی‌زند
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی‌زند

درباره‌ی تیم تحریریه نیمه شب

همچنین ببینید

چرا زنان در ایران به حقوق و دستمزد کم قانع می شوند؟

مشاهدات نشان می دهد که بخش خصوصی تمایل بیشتری برای استخدام زنان دارد و تعداد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *