اسامی دختر و پسر ترکی

در مقالات پیشین از وبسایت نیمه شب به معرفی اسامی پسر و دختر مشترک بین زبان فارسی و دیگر زبانها و همچنین به معرفی اسم های پسر و دختر مذهبی و قرآنی پرداختیم و حال امروز با شما هستیم با معرفی جدیدترین اسامی دختر و پسر ترکی ، برای آشنایی بیشتر با این اسامی ، با ما در ادامه مطلب همراه باشید.

اسامی دختر و پسر ترکی

لیست اسامی زیبای ترکی پسر

اسم پسر ترکی با آ

آباقا : عمو، دوست، نخ و یا ریسمان بافته شده از گیاه کتان (از نام های کهن)

آبانوز : درخت آبنوس.

آتا : مرد اولاددار، صاحب فرزند، پدر، اجداد، نیاکان، عنوانی برای مردان سالخورده در خور حرمت.

آتابک : دایه، مربّی

آتابَی : دایه، مربّی، لَلِه

آتاش: اداش، همنام.

آتاکان: کسی که خون پدری در او در جریان است.

آتامان: یعنی فرمانده، رهبر، سرگروه، سرکرده.

آتان: پرتاب کننده

آتای : شناخته شده، بارز، آشکار و معلوم

آتایمان : شهیر، معروف

آتحان: کسی که بدن استوار واندام محکمی دارد.

آتلی : شناخته شده، مشهورشده، کسی که اسب داشته باشد.

آتون : جسور، دلیر و قهرمان.

آتیق : جسور و دلیر، مشهور، نیرومند؛ چالاک

آتیلا  : مشهور، شناخته شده

آجار :  مهاجم، غیور، زبردست و ماهر

آجاراٶز : راستگو، پایبند به عهد و پیمان

آجاسوی: اجداد نیرومند، نیاکان شهیر و شناخته شده.

آجارمان : باغیرت

آجای : آنکه قادر به مباحثه باشد ،سخنگو، دستگیر کننده، راه گشاینده.

آجلان : کسی که ازخود غیرت نشان دهد.

آجونال : به اندازۀ دنیا، احاطه کننده و دربرگیرندۀ هر چیز.

آچیق اَل : جوانمرد، نیک خواه، مردانه.

آدا : خشکی که هرچهارطرفش راآب فراگرفته باشد، جزیره

آدار : جدا کننده، تحلیل گر، دلیر، شجاع

آداش: دارای نام مشترک، دوست و رفیق، صداقت داشتن، هم کلام بودن

آداق :  مالی که بخشش آن در قبال برآورده گشتن حاجتی وعده داده شود (نذر)

آدال : مشهور شده

آدالان : شناخته شده، صاحب شٲن و شهرت

آدای : به معنی نامزد برای ازدواج، کاندیدا برای امور انتخاباتی

آدسای: یعنی محترم، دارای نام لایق و درخور حرمت

آدلان :  معروف شو، اسم نیکو کسب کن

آدلی : نامدار، معروف و مشهور اسم ترکی زیبا

آدی سٶنمه ز : آنکه نامش همیشه ماندگار باشد.

آرات : دراصل« اَرَت» است مردان، جنگجویان، جسور، بی باک

آراز : سعادت، خوشبختی، لذّت، خشنودی، آرامش، اطمینان، روزه، گویش ترکی رودخانه ارس.

آران : دشت نسبتا گرم و صاف

آرتام  : ارزش، قیمت، برتری، مزیّت، خصوصیّت، ویژگی

آرتوم : تلاشگر

آرتون : جدّی

آرزیق : ابرارواولیا ؛ زاهد، تارک دنیا، انسان نیک و خالص

آرسلان  : شیرغران؛ معادل ارسلان در فارسی که به معنی شجاع و شیر دلیر است.

آرقان  : بسیار ، جمع، تعداد زیاد

آرقون : صاف ، پاک شده، برگزیده شده

آرکان : فراوان،بی حدّ وحصر، کمند، کمرکوه، پشت، غالب.

آرکا و آرخا: مایه اطمینان و پشت گرمی

آرکیش : خبربَرَنده، پیک، خبرچی، قاصد، رهبرکاروان و گروه.

آرمان : بی باک وجسور، توانا، خواسته، آرزو، هوس.

آروز : بزرگ، هدف، انسان با تجربه وخوش یُمن، همی چنین به معنی کسی که خسته و از طاقت افتاده باشد هست.

آسال : اصیل، دارای اصالت، اساس، شالوده، پایه و پی،برتر و حائز اهمیت.

آسلان : شیر، دلیر، قوی، جسور اسم آذری زیبا

آشار : آذوقه، خوراک، غذا

آشام : رتبه، مرتبه، درجه، مرحله

آشکین : قایق آینده، آنکه موفق به پیشروی شود، فراوان و افزون

آغا : محترم وبزرگوار، سرپرست خانواده یا طایفه، ریش سفید قوم و ایل

آغابالا : اولاد عزیز،فرزند گرامی و دوست داشتنی

آغاجان : دریا دل، دارای عزت و حرمت زیاد، نیرومند، شخص گرامی و دوست داشتنی.

آغار : مرد سپید رخ، قهرمان سپیدروی ، جوانمرد جسور، چالاک، پارۀآتش

آغازال  : شخص مسنّ محترم و ریش سفید

آغازَر : آقایی همچون طلا

آغاسَف : شخص محترم ،باعزت و گرامی

آغامیر : رهبر محترم ،امیر ویا رئیس بزرگ

آغایار : بزرگ و شایسته حرمت، رفیق صادق، دوست، محبوب

آفشین : لباسی که به هنگام رزم پوشند، نیزه.

آک بولوت : ابرسفید رنگ

آک پای: سهم ویا بخش خالی ازهر گونه حرام، سهم حلال

آکای: ماه تابان و روشن

آکتان : سپیده، وقت طلوع خورشید در سحرگاهان، میدان، فضای باز.

آکتای : مایل به سفیدی، شبیه رنگ سفید

آک دنیز : دریای مدیترانه واقع در جنوب غرب کشورترکیه

آک شیت : خورشید، نور آفتاب دارای صورتی نورانی، آنکه سیمایش نورانی و دوست داشتنی است.

آلا : دارای رنگ های گوناگون و مختلط، رنگارنگ

آلاتان : به سرخی گرائیدن و یا روشن شدن افق در سحرگاهان

آلاز : شعله، اخگر، برافروختن و سرخ گشتن

آلاو: شعلۀ آتش

آلپ:  قهرمان، دلاور، پهلوان، ماهر، جسور، شجاع، جوانمرد. اسم زیبای ترکی

آلپ آیا: دلاور و جنگجوی مقدّس

آلپار: دلیر، سربازجسور، مرد شجاع

الپ سو: سپاه جسور، قشون بی باک، سرباز شجاع

آلپ سوی: آنکه از سلاله ونسل قهرمانان باشد، دارای نیاکان واجداد دلیر.

آلپ کارا : پهلوان نامدار، قهرمانی که مایۀ ترس سایرین است، جسور.

آلپمان : شخص جسور، شجاع ،قهرمان

آل تاچ : تاج درخشان، تاج برّاق ودرخشنده

آلتای : طلا، نگین سنگی، باارزش،اصول، روش، تدبیر، همی چنین به معنی درختستان و یا بیشه زار مرتفع، کوه بلند و رفیع هم هست.

آلتون : طلا

آلتونجو : زرگر،طلافروش

آل سوی : دارای اصل و نسب نیکو، آنکه ریشه واجدادش نجیب اند

آلقان : ستودن و تمجید کردن، به شهرت رساندن، خوشبخت ساختن، فاتح، ضبط کننده

آلقو :  از اسامی کهن است، کلاً وتماماً، همه، یکپارچه

آلقین : محکوم کردن، متّهم نمودن، تجمّع، دریک جا جمع شدن

آلیشیک : عادت کرده، خو گرفته، به معنی آنچه که شعله ور گشته و به سرخی گراید نیز هست.

آنار : نامی است بسیار کهن، به خاطر آورنده

آند : قسم ،دلیلی برای ابراز و اثبات صداقت کلام

آنلار :  فهمیده، درک کننده

آنیت : مجسّمه، تندیس یادبود

آوجی : شکارچی ،صیّاد

آیاچی : محافظت کننده ،حامی و پشتیبان ، دلسوز و غمخوار

آیاز : از اسامی کهن، معنی اسم: تمیز ،روشن ،شب زمستانی بسیار سردی که آسمانش صاف ومهتابی باشد.

آی بار : براق، درخشان نورانی و درخشان همانند ماه ، با هیبت ، ترسناک

آی بَرک : درخشان همانند ماه، استوار و بی نقص، نیرومند، پایدار و باوقار

آی دَنیز : « آی » و « دنیز »

آیدین : روشن، واضح، درخشان، آشکار

آیقین : آنکه از فرط علاقه مدهوش گردد، حیران، شیدا ،عاشق

آی کاچ : ناطق، سخنگو، خواننده، شعر، شاعر

آیما : به خود آمدن، بیدار شدن

آیماز : غافل ،بی خبر ، بی رنج و غصّه

اسم پسر ترکی با ا (الف)

ائرتَن : شفق، صبح هنگام، فجر

ائرکین : آزاد و رها، مستقل

ائریشمَن : آنکه به هدفش رسد، نائل آینده، هم چنین به معنی ملحق شونده

ائل : خلق، جماعت، انسانها، دولت، سرزمین وولایت، = ایل

ائل آرسلان  : شیر ایل و طایفه، جوانمرد و جنگاور میهن

ائل آلان  : فتح کنندۀ ممالک، کشور گشا

ائل اوغلو : پسرایل وعشیره ،اولاد وطن ،پسربیگانه، غریبه، نا آشنا

ائلبارس : پلنگ ایل (به مجاز قوی ایل و مردم)

ائل باشی : رئیس و رهبر ایل، مدیر و راهنمای قوم و طایفه، والی

ائل تَن : متناسب و سازگار با ایل و قبیله، تابع عادات و رسوم و آئین های متداول در ایل.

ائل دار : دارای ایل وسرزمین و مملکت، ایلی که جا ومکانی دارد ،صاحب و حاکم قوم و خلق.

ائل داش : هم ملیّت ، هم نژاد

ائل سئوَن  : دوستدار میهن وقوم ، خواهان خلق ومرز وبوم

ائلسس : ندای ایل ، ندای خلق

ائلشاد : حکمران ایل ، شادی وسرورمردم

ائل شَن  : مسرور وشاد شونده به همراه طایفه و ایل ، مایه شادی وسعادت خلق، خوشحال و شاد کننده.

ائلمان : سمبل ونشانۀ ایل، ین اسم زیبای ترکی پسرانه به معنی مانند مردم هم هست.

ائل میر : آقاوسرورایل ،امیروراهبرورئیس طایفه وخلق

ائل یار : دوستدار قوم ،یاور وپشتیبان ملّت

ائلیاز :  بهارایل ،مایۀ خرّمی ونشاط سرزمین

ائلیگ : حکمران ،پادشاه

ائوگین : همراه با تعجیل ، بدون تأخیر، عجولانه

اَبروک  : دارای ثبات و دیانت، صبور و استوار

اَتابک : دایه، مربّی

اَر :  مرد، قهرمان، جوانمرد ودلیر، مورد اعتماد و مقید به کلام خویش (متعهد)

اَرال :  قهرمان ، آنکه جوانمرد وشجاع باشد

اَرتاج : قهرمان تاجدار

اَرتاش : جوانمرد

اَرتان  : مرکب است از دو کلمه «ار» و «دان» یعنی صبحگاه ،سپیده دم، هنگام شفق؛ اسمی که خیلی ها آن معادل آرتان و نام فارسی می دانند و نام برادر داریوش هخامنشی نیز بوده است.

اَرتایلان : زیبا ، ظریف و باطراوت ، جوان خوش قد و قامت.

اَرتَک : همچون مرد ،همانند قهرمانان

اَرتَم :  ادب و تربیت ، ارکان، درک و شعور

اَرتوران : قهرمان توران زمین ، جوانمرد و پهلوان توران ، تورانی

اَرتوز : انسان راستین، قهرمان حقیقی

اَرچئویک : بسیار جلد وچالاک، تند وتیز، جوانمردی که سریع بجنبد.

اَرچین : دارای ناموس وشرف، پهلوان و قهرمان حقیقی، جوانمرد واقعی

اردالان : کسی که سریع ضربه می زند؛ شبیه اسم اردلان که اسم کردی پسرانه است و معنی موبد، پرهیزکار و جایگاه موبدان دارد.

اَردَم :  شایستگی، فضیلت، راستی

اَرَز : سکوت و آرامش، خوشبختی، لذّت

اَرسان : شهیر، معروف وشناخته شده؛ شبیه اسم آرسن است که ریشه عبری و پهلوی دارد.

اَرسَل : دلیر همچون پهلوان

ارسلان  : شیر دلاور (=آرسلان)

اَرسومَر : قهرمان سومری ،مردی که از تبار سومریان باشد.

اَرسوی : آنکه ازتبار و نسلی قدرتمند و جوانمرد باشد.

اَرسین : قهرمان و جسور باشد ،مرد باشد؛ جالب است بدانید اسم آرسین یک نام زیبای ایرانی نیز هست به معنی پسر آریایی.

اَرشاد : حکمران دلاور

اَرشان  : دلاور نامدار ، جوانمرد شهیر؛ اسم آرشان در فارسی به معنی بسیار دانا است.

اَرشَن : خوش بخت واقبال ، شادمان

اَرکال : بیانگر آرزوی جسارت و دلاوری است.

اَرکوت : انسان خوش یمن و مبارک

ارگون : دلاور وقهرمان زمانه

اَرگونَش : جوانمرد خورشید ، مرد آفتاب

اَرگیل : جوانمردان ودلاوران ، مردان

اَرَم : خواسته و آرزو ، رضایت داشتن

اَرمان : مرد جسور و بی باک ،قهرمان

اَرونات : انسان با نظم وترتیب، بااخلاق

اَرییلماز : بی امان، استوار و باصلابت؛ لیست کامل اسم های ایرانی در NameFarsi.com

اَزَگی :  نغمه،آواز، آهنگ یا ملودی، مقام موسیقی ،اصول وشیوه

اَژدر : اژدها، قوی و قدرتمند، مهیب و ترسناک، جسور

اَفشار: آنکه کاری راسریع وصریح انجام و مشکلی را حل نماید،نام یکی از بیست و چهار طایفه اوغوزها

اَمراح : دوست داشتن، شیفته و واله گشتن ،عاشق و شیدا شدن

اَمران: دوست داشتن ،حُبّ،رفاقت کردن

اوبچین: اسلحه

اوجامان: بلند مرتبه ومعظم

اوچار:  آنکه قادر به پرواز کردن باشد

اوچکان : پرواز کننده

اوچکون  : جرقه یا ریزۀ آتش

اوچمان  : خلبان ، پرواز کننده و اوج گیرنده

اورآلتای  : شبیه به تپه ، نظیر قلعه

اوراز : هدیه ،بخت ، طالع

اوراقان : جنگ جو ، ستیزکننده

اورال : تپّه دار ، مکانی مرتفع نظیر تپّه

اورام  :  محله ، راه عریض وپهن

اوران  :  ندا،آوا قول والتزام ،هنر

اورتاچ  : قسمت،سهم،بخش

اورخان  : خان قلعه و دژ،خان اردو گاه ،خان شهر

اورشان  : نبرد ،ستیز ومبارز ،نزاع طلب

اورقا : درخت بسیاربزرگ وتناور

اورکمَز :  بی باک ونترس ، جسور

اورکوت : دژ یا قلعۀ مقدس، اردوگاه مقدس، استحکام شریف

اورکون : ساختن مسکن برای خویش، ایجاد اقامتگاه

اورمان : بیشه ،جنگل

اوروز : هدف، بخت، طالع

اوروش : نبرد، ستیز، جنگ، محاربه

اورون  :  تخت وتاج ،مکان خصوصی وشخصی ،مقام و رتبه ای والا

اوزان  : شاعر مردمی ،عاشیق

اوزتورک : ترک توانا و مجرب، شخص بسیارزیبا ، انسان قدرتمند و نرم خوی

اوزحان  : خان آزاد،خان مستقلّ وغیر وابسته، خان رستگارشده

اوزگون  : متأسف گشتن ،معذّب شدن

اوزمان  : بالغ شده ،تکامل یافته ،بزرگ شده ،رسیده ،متخصص ، خبره واهل فن

اوزه ک  : الماس ،جواهر

اوسال : عاقل،مثمرثمر،باتدبیرمحتاط

اوغان : خداوند، قادر، حکمران، خدای صلح و آشتی، قوی و نیرومند، کائنات

اوغلا  :  جوان، جسور، قهرمان، جوانمرد

اوغوز :  نخستین شیری که ازسینه مادرتراوش میشود؛ یا همان آغوز، پاک آفریده، انسان ساده عادی

اوفلاز : بسیارزیبا ،نفیس ،نجیب

اوفلاس : مرتفع ،جسور،جوانمرد،بی باک

اوقتای : اوکتای

اوکار : پرنده ای است ماهی خوار با کاکلی به شکل تیر یا پیکان برسرش

اوکتام  : مغرور ،باوقار ومتین

اوکتای : نظیرتیر ،قوی وقدرتمند ،خشمگین

اوکسال : منسوب به تیر،همانند تیر

اوکمان : کسی که همچون تیرسریع وتیزتند حرکت کند

اولقون : بالغ ورشید، رسیده

اولوتورک : ترک بزرگ، ترک قدرتمند

اولوجا :  بزرگ ،تاحدودی قدرتمند ونیرومند

اولوسیار : یارویاورملّت

اولوشان : مشهور، دارای نام و شهرت

اومار : چاره، علاج ، امید

اوموتلو : امیدوار، آرزومند، منتظر

اومود :  آرزو، توقع ،امید

اومید :  آرزو، آمال و خواسته

اونال :  صاحب نام، دارای شٲن ومنزلت

اونای :  مناسب، کارآمد، پسندیدن

اون تورک : ترک شهیروسرشناس ،ترک پرآوازه

اونساچ : اسم ترکی به معنی آنکه آوازه ونامش فراگیر باشد

اونلواَر :  مرد سرشناس ،جوانمرد صاحب نام

اونور  :  باعظمت ، افتخار ، اعتبار و سربلندی ،نیرومند

اویار : متناسب ، مطابق، نظیر

اویقار : پیشرفته و متمدّن، متعالی

اویقان : متناسب با چیزی یا کسی، هماهنگ ومطابق

اویقو :  تناسب، هماهنگی، تطابق

اویقور : دارای تطابق، متّفق

اویقون : متناسب،مطابق ،هماهنگ

ایل آرسلان : شیرسرزمین و ایل، جسور وقهرمان

ایل آیدین : « ائل » و « آیدین »

ایل بای : والی ،امیرولایت

ایلحان :  پادشاه، حکمران، امپراتور

ایلدیریم : صاعقه، آذرخش، تند و تیز، رعد و برق

ایلقار :  یورش، تهاجم، حمله، حرکت تند و تیز و عهد و پیمان

ایلقاز :  سلسله جبالی در شمال آناتولی

ایلکین : اولین، نخستین، پیش ازهمه

ایمگه : خیال، تصوّر، نشان وعلامت

ایمیر  : شفق، مقدّمه، بسیار نیکو وعالی

اینان : باور کردن، اطمینان نمودن

اینجه : چیزی که باظرافت و زیبایی بر رویش کار شده باشد، نفیس

اٶتکم : از خود راضی ،متکبّر ،کلّه شق و مغرور، مرد پردل وجراَت

اٶتکون : برتر، مقاوم و پایدار

اٶجال : انتقام گرفتن، تلافی نمودن

اٶدول : انعام ،بخشش وارمغان

اٶرگین : تاج وتخت ،تخت سلطنت

اٶزآک : سیّار ،جاری شونده

اٶزال : خالص ،خاصّ،عصاره ،مایه

اٶزبایار : بزرگترین ؛عالی ترین

اٶزبیر : تک ،یگانه ،واحد

اٶزَت  : خلاصه ،چکیده و مختصر

اٶزتک(اُزبَک ) : جسور، دلاور و پردل

اٶزتورک : ترک مادرزاد و خالص ،ترک عزیز و دوست داشتنی

اٶزداغ  : متین وباوقار همچون کوه

اٶزگور :  آزاد،رها ،مستقل ،غیر وابسته

اٶزمان : نزدیک به خود ،گرامی ،با شخصیت

اٶکتَم : مغرور ،کله شق، جسور

اٶکتو  :  مدح وستایش ،تعریف و تمجید

اٶکمَن : بسیار ذکاوتمند ،مرد عاقل

اٶگون :  درک کننده ،دقیق،وهله یا نوبت

اٶگونچ : شٲن وشرف ،مدح و ستایش

اٶلچَن : سنجیده

اٶلمز :  فناناپذیر ،جاودان

اٶنال :  به پیش آمدن ،به عنوان رهبر وجلوه دار بودن ،پیشگویی نمودن

اٶنجَل : پدران ونیاکان که پیش تر می زیسته اند ،گذشتگان ، راه گشا

اٶندَر :  رهبر، جلوه دار، راهنما، لیدر

اٶنَری : عقیده و طرزفکر، پیشنهاد

الوین : سرآمد ایل و طایفه

الیاد : به یاد اید، یاد ایل

آیدین: به معنی شفاف، درخشان و درخشان چون ماه است.

آیهان : آیخان (آی + خان) پادشاه ماه؛ از نظر آوایی مشابه اسم ویهان فارسی.

اسم پسر ترکی با ب

بابک : بابای کوچک، نام یکی از قهرمانان آذربایجان

بابور : دراصل ببراست حیوانی درنده و گوشتخوار از تیره گربه سانان

بارقین : گشت و گذارکننده، آنکه راه رفته را دوباره باز نگردد.

بارلاس : جنگاور،نبرد کننده،جوانمرد دلیر،قهرمان جسور

بارلاک : پناه گاه،جان پناه،سر پناه

باریمان  : غنی،مالداروثروتمند

باشار : ازعهدۀ انجام کاری برآمدن ،قادربودن،مهارت یافتن

باشال : پیشرو،آنکه دررٲس سایرین باشد،ارشد

باش قارا : صاحب قدرتی عظیم،رهبرقدرتمند

باشکان : مدیر، سرپرست، رئیس و یا رهبر یک تشکیلات، مٶسسه، اداره ویا جمعیتی خاصّ

باش کایا  : صخرۀ عظیم ،قدرتمند

باشمان : مدیر،رهبر،سرپرست

باغاتور : دلیر،شجاع،جوان مرد

باکمان : مفتّش،بازرس،ناظر

بالازر :  فرزندی همانند طلا،اولاد زیبا

بالاش : فرزند کوچک

بامسی : عقاب،پرنده شکاری،طرلان

باولی : جوجه شاهین ویا بازاهلی شده ودست آموز

بای :  عالیقدر،عالی جناب،غنی ومالدار

بایار  : دارای نام وجاه، شهیر،بلند مرتبه

بایازید(بایزید) : ارمغان الهی، پدری که خداوند عطایش نموده باشد، به معنی شخص کارآمد، با هوش و ذکاوت، توانا نیز هست.

بای بَک : آقای بزرگواروغنی

بایتور :  بِیک ،همانند بیک،لایق حرمت،عالیقدر،ثروتمند

بایتوک : دارا،غنی،ثروتمند

بایرام  : روز به یاد ماندنی مثل روز ملّی،تاریخی، دینی و … که به یاد بودش جشن بر پا گردد

بایسان : دارای شٲن ومنزلت، بسیارمحترم، شهیر، بزرگوار، غنی

بایول :  برگزیده،لایق حرمت،مُعَظّم،غنی ودارا

باییر : تپّه ،دامنه کوه، کوهپایه، گذرگاه، باریکه تنگ و درازبین دوکوه

باییندیر : آنکه به حدّ تکامل وتعالی رسد،ترقی کننده

بَرکمان : نیرومند و قوی، انسان استوار و مقاوم

بَرکیش : سالم و بی نقص بودن، سفت و سخت شدن

بَرگین  : مقاوم واستوار، محکم و پابه جا، بی نقص، نیرومند

بَکمات : متشکل ازکلمات «بَی» و«محمد» است از اسامی متداول درمنطقه ترکمنستان.

بَکمان :  محکم، استوار، سخت، مقاوم و سالم، انسان نیرومند

بن تورک : من ترک هستم (دلیر، جسور و جوانمردم)

بوداق  : شاخه هایی که ازتنه درخت رشد می کنند، تَرکه

بوراک  : کویر، مکان غیرقابل کشت و زرع

بوران : کولاک، باران شدیدی که همراه با رعدوبرق، بارد، برف و بوران، هوای برفی

بورقوت : نوعی شاهین شکاری

بورکوت  : عقاب

بولات :  فولاد، پولاد

بولاق :  چشمه یامنبع آبی که از زمین جوشد

بویسال : وابسته و مرتبط با قد و قامت، راست قامت

بویسان : راست قامت، رشید وبرازنده، خوش قد و بالا

بَی : حاکم یک مکان، رئیس، سردَمدار، تحصیل کرده، داماد، بعضاً به جای عناوین آغا و جناب.

بَیاض :  کاملاً سفید

بیلتان : عالم، آنکه بواسطۀ دانش و معرفتش کسب شهرت نماید.

بَی لَربَی (بیگلربیگ) :  عنوانی بود که درقدیم به حاکم یک ولایت اطلاق می گردید، والی، ناظر.

بیلسای : به خوبی آشکارشونده، آنکه بدلیل معلومات و دانشش شناخته شود.

بیلگن :  صاحب معلومات وسیع، عالم ، باسواد

بیلَن : داننده ، دانا، فهمیده ، صاحب قوۀ ادراک و شعور، متوجّه شونده، خبردار

بیلیک : علم، سواد و آگاهی

بٶیوک :  آنچه که از لحاظ حجم، تعداد، مقدار و مقیاس بزرگ و درشت باشد، حجیم، دارای اهمیّت.

اسم پسر ترکی با پ

پاشا : فرمانده کل قوا، متین و باوقار ، کوتاه شده پادشاه؛ خیلی ها پاشا را اسم فارسی پسرانه می دانند.

پاکمان : انسان پاک وصاف، بی گناه

پَک آلپ : جوان متین و با وقار، قهرمان استوار و مقاوم

پَک اول : محکم وقوی باش

پَک شَن : بی نهایت شادمان ومسرور

پَکین : کسی که موردشک وسوءظن سایرین نباشد، به وضوح نمایان شونده.

اسم پسر ترکی با ت

تئزآل : جَلد و چالاک، سریع و چابک

تئزآی :  ماه عجول، ماهی که درابتداآید

تئلمان : زبانشناس، ادیب

تاپار : پرستش کننده، عبادت کننده

تارکان : پراکنده، پریشان ،پاشیده شده

تاشکین : سیل،داشقین، جوشان و خروشان

تالای :  اقیانوس، دریا، رودبزرگ، دریای بزرگ

تالو : برگزیده شده، ممتاز،پسندیده،زیبا

تامال : کامل وبی نقص،یکپارچه،مکمل

تامقا : مُهر،نشانه،علامت

تان : شفق،سپیده،دم،معجزه

تان آیدین : سفید شدن افق

تان پینار : چشمه یا منبع آب غیرعادی،چشمه فجر

تانری وئردی (تاری وردی) : عطاشده ازجانب خداوند،بخشیده شده ازسوی پروردگار

تان سئو : شیفته وعاشق معجزه ها

تان سئوَن : شیفتۀ عجیب

تانیل : شهیر،سرشناس ومشهور

تایاق(دایاق) : پایه، بنیان و اساس، تکیه گاه

تایان :  تکیه دادن، مطمئن بودن

تایلان : خوش قد و قامت

تایماز :  پابرجا، استوار

تَجَن : بُز کوهی

تک سوی: از نسل و ریشه ای واحد، خالص

تَکفور : حاکم امیر، حکمران

تَکیل: تنها، واحد، مفرد، تک

تَکین: واحد،یگانه،بی همتا،مفید

تموز: تابستان

توپراک: خاک، زمین، اَرض، سرزمین

تورال : ثابت، نامتغیّر، ماندگار و زنده

تورقان : سالم وتندرست، سرحال وفعال

تورک آرسلان: شیرقوی وقدرتمند، ترکی که چون شیر قدرتمند و قوی باشد.

تورک (ترک) : نیرو ،قوت، قدرت، قوی؛ معنی واژه تورک (ترک)

تورک سوی : صاحب اجداد و نیاکان ترک

تورک ییلماز : ترک جسوروبی باک

تورَل : مرتبط باحق وعدالت،عادل

توزون :  صبوروحلیم،لایق وشایسته،درست،مطابق ودارای تناسب، منتظم

توغار :  سمت مشرق،خاور

توغان : عقاب

توکتاش : سنگ عظیم وبزرگ،دارای استقامت،مقاوم

توکتای : مقاومت کننده،بردباروصبور

تولقا : کلاه خود،کلاه آهنین

تونچای : محکم وسفت وسخت،مقاوم وقوی

تویقان : شاهین،لاچین

تیلاو :  بهادرودلیر

تیمور :  آهن، غیرشکننده

تٶرَل :  متناسب بااخلاق

تٶکمَن : زیبا،برازنده

اسم پسر ترکی با ج

جئیحون : نام قدیمی رود« آمودریا»، خروشان و جوشان

جوشار : به هیجان آینده، ازخودبیخودشونده،خروشنده، لبریز و مالامال، غرّان

جوشغون : جوشان وخروشان، همواره درهیجان، غرّنده، لبریزشونده، سریع و شتابدار

اسم پسر ترکی با چ

چئویک : چالاک وزیرک، چابک، جَلد، سرزنده، ماهر وز بردست، تندوتیز، محکم و نیرومند و استوار

چاپار : قاصد، پیک، هم چنین به معنی خالدار، لکه دار، دارای پوست ومویی سفید، زالی.

چاپکان : آنکه دائم در حال حرکت باشدو یک جا نایستد، مهاجم

چاچا :  کماندو،دونده ،دریانورد با تجربه و ورزیده (به اصطلاح گرگ دریا)

چارمان : انسان خنده روومتبسّم ،بشّاش ومهربان

چاروم : درخت چنار

چاغماق : شعله شونده،جرقه زدن،فندک،آلتی که ایجاد جرقه کند

چاقین : آذرخش، صاعقه

چاکار : دیوارقلعه، رعدوبرق

چالیش : نبردوجنگ، مبارزه، محاربه

چام : درخت کاج

چانتای : همانند شفق، نظیرشفق، زنگ ،دارای صدایی مانندزنگ

چانقا :  نوعی تله، دام، پنجه، نجیب، با اصال و نسب

چاولان : آبشار، شلاله، معروف، چاوالان

چاووش : راهنما، جارچی، گروهبان در ارتش، سرکارگر

چای : رود

چووغون : بوران، کولاک و برف شدیدی که سرعتش از یکصد و بیست کیلومتر در ساعت تجاوز کند.

چینار :  درخت چنار

اسم پسر ترکی با ح

حاق تان : آنکه راستین و درستکارباشد ، منصف، جانب حق، طرفدار حق و حقیقت.

اسم پسر ترکی با خ

خاقان : به معنی خان بزرگ، خان خانان، شاهنشاه و امپراتور

خان : سلطان ، شاهنشاه ،حکمران

خانیم ناز : نازنین و دوست داشتنی چون خانم ،خانم با ناز و غمزه

خَزَر : گشت وگذارکننده،آنکه درحال سیروسیاحت باشد، کسب نیرو ، پیشرفت کننده، تولید کننده

اسم پسر ترکی با د

دئوریم  : انقلاب،دگرگونی،تحوّل وتغییرریشه ای

داشقین : طغیان آب از حاشیه دریا به اطراف، سیل، خروج خروشان سیلاب از بستر و احاطۀ اطراف

داغ تکین  : نظیرکوه، استوار و پرعظمت چون کوه

داغلارجا : همانند کوه ها، به اندازۀ کوه ها

دانیش : علم، معلومات و اطلاعات، سواد

دانیشمان : مشاور، رایزن، طرف شور و مشورت

دَمیر : آهن، سخت ومحکم، استوار ومقاوم

دَنک : برابر و متعادل، متوازن ومتناسب

دورال : تغییرناپذیر، باقی ماندن به همان حالت ؛ گذشته،کاملاساکت وبی صدا

دوران : زیست کننده،آنکه زندگی کند و وجودش مشهود باشد،ماندگار

دورسون : بقا،ماندگاری وحیات،دراغلب موارد برای فرزندان مذکری که خواهان بقایشان بودند

دورو : صاف وتمیز، زلال ودرخشان، روشن و تابناک، عاری از هر نوع آلودگی.

دوروک : رٲس، نوک، قله، بلندترین نقطۀ درخت، پاک، آشکار، تابناک.

دورول : پاک شدن، صاف وزلال گردیدن

دوغرو : راست و درست، حق، صاف وزلال، آبرومند، عاری ازخطا و سهو، جهت مستقیم، استقامت

دومان : مه، آلودگی و دود، پرده، غمگینی، غصه و کدورت، اغتشاش و اختلاف، عدم درک متقابل.

دونات : لباس پوشانیدن، تزئین نمودن، تجهیز کردن.

دویار :  درک کننده، احساس کننده، حسّاس

دویال : حسّاس، نیروی ادراک و فهم دقیق، توانا در تشخیص و تمییز سریع و بهتر

دَوین :  جنبش و تکان، حرکت کردن، پیشرفت کردن، ترقّی و تعالی

دیریم : حیات، زندگی

دیزمَن : شاعر، سراینده

دیل چین : متناسب و هم وزن بااسم «ائل چین» ساخته شده است، ازبرای دل، به خاطردل

دیلمَن : آنکه مسلط به زبانهای زیادی باشد

دٶنمَز : با ثبات، صبور و پایدار، آنکه به باورهایش جامۀ عمل بپوشاند، مقید به کلام خویش، راسخ و مصمم.

اسم پسر ترکی با ز

زاغانوس : پرنده ای از تیرۀ شاهین

اسم پسر ترکی با س

سئودالی : دلباخته و عاشق، سودا زده

سئویک  : دوست و رفیق

سئویگ : عشق، محبّت، مهربان، مفتون

سئیحان : جاری و روان، خروشان، جوشان

سارمان : قوی هیکل، تنومند

ساغ آی : سالم و نیرومند، محکم واستوار، زنده، مقاوم

ساغمان : مقاوم ،دارای استقامت

ساغون : پیمانه،وسیله اندازه گیری

سالار :  سردار،رهبرورئیس،بزرگ ومهتر،فرمانده؛ اسم زیبا و محبوب ایرانی

سانال : جذاب، شهیر، نام دار

سانلی : لایق حرمت وگرامی داشت

ساوورال : آنکه برسخن وقول خویش پایبند باشد.

سایان : کسی که به سایرین احترام گذارد، درخورحرمت، برخی ریشه اسم سایان را کردی نیز می دانند. البته کم نیستند اسم های ایرانی که ریشه ترکی، کردی و فارسی و … دارند اما اکثرا معنی یکسانی دارند.

سای دام  : شفّاف،عاری ازعیب و نقص

سایمان : حسابدار، محاسب

ساییل : محترم، گرامی، معتبر

سنجر: سَنجَر : نشاندن و شکافتن، غلبه کردن و فائق آمدن.

سولدوز : ستارۀ آب، نام قدیمی سیّارۀ عطارد یاتیر

سونگو : سرنیزه تعبیه شده دردهانۀ لولۀ تفنگ، زوبین، نیزه کوچک

سٶنمَز : همیشه روشن وشعله ور، آنکه تا ابد بسوزد و پرتو افشانی کند.

سهند : اسم محبوب ترکی برای پسر، سهند نام کوهی است مشهور در ولایت آذربایجان نزدیک تبریز، برخی اسم سهند را محکم و پا برجا معنی کرده اند.

اسم پسر ترکی با ش

شاکیر (شاکر) :  شکرگزار

شانار : نام دارو شهیر، پراُبُهّت

شانال : صاحب نام وجاه، شهیر

شانلی : مشهور و صاحب نام ،دارای شٲن وشهرت، صاحب رتبه و مقام، اسم ترکی زیبا

شاهلار : سلاطین ،حکمرانان ،پادشاهان

شاهین : پرنده ای شکاری و تیز با منقار کوتاه کج و اگر اهلی گردد درشکارمورد استفاده قرار می گیرد.

شَن سوی : کسی که ازنیاکان و تباری خوشبخت باشد.

شوبای : مرد قوی و سالم و استوار

شیراوغلان : پسری نظیرشاه

شیمشَک : صاعقه، رعد و برق، آذرخش

اسم پسر ترکی با ق

قاپلان :  پلنگ

قاچای : دونده، جَلد و تند و تیز

قاراتان : قبل ازسپیده دم، پیش ازشفق صبح ، قبل از طلوع آفتاب

قارادَنیز : دریای سیاه واقع درشمال کشور ترکیه

قارتال : عقاب،قدرتمند وقوی

قایا : صخره، پرتگاه

قوباد  : درشت و ناخوشایند، نام وزون و بی ریخت، زُمُخت

قوتاد :  شاد ومسرور باشد

قوتال :  نیک بخت،شادمان وخوشحال،مسروروبا نشاط

قوتلو مارال : ماده گوزن مقدس وخوش یمن

قوچاق : جوانمرد،جسورونترس،دلیروشجاع،مردانه،سخاوتمند

قورخماز : بسیارنترس وبی باک

قورقود : دارای هیبت وشکوه،وحشت برانگیز،تندخو وخشن

قیلینج : شمشیر، قیلیج

اسم پسر ترکی با ک

کاراچور : شمشیر ، کمر

کامو : تمام، عام، اجتماع، عموم

کانیت : دلیل وبرهان، مدرک، ثبوت

کایان :  آب پرسرعتی که ازکوه جاری شود، سیل شدید کوهی، بهمن.

کَسکین : تیز،برّنده، تیغ

کوجامان : بسیار بزرگ، درشت جثّه

کورال :  قانون و قاعده،نظام وضابطه

کورجان : گداخته

کورشون : عنصرسُرب

کولک(کولاک) :  باد و طوفان، کولاک

کونای : نشاط وسرور، شادمانی، فرح، خورشید، آفتاب کوچک.

کونتای : محکم، نیرومند و مقاوم

کیپَر : دلاور و جوانمرد نمونه

کیوانچ : اعتماد نمودن، احساس غرورکردن، افتخار، شادمانی

کٶک سان : دارای اصل و تبار

کٶک سَل : ریشه ای، پایه ای و اساسی

اسامی دختر و پسر ترکی

اسم پسر ترکی با گ

گالان : در ادبیات ترکی به معنی جاوید ، ماندگار

گَرمَن : قلعه، بارو

گَزگین :  گردشگر، توریست

گورسئل : سیل دمان، آب جاری خروشان وپرسرعت،،سیلاب

گورسان : صاحب شهرت وحرمت بسیار، شهیر ونامدار

گورساو : بسیارسالم واستواروسرزنده

گول اوغلان : پسری همچون گل،گل پسر

گول مان  : انسان خوشایند ونیکو چون گل،دوست داشتنی چون گل

گونئی :  سمت جنوب،مکان آفتابگیر

گون ایشیق : نور و درخشش خورشید

گوندَن : تابناک ودرخشنده همانند آفتاب،پارۀ خورشید،مهربان

گون دَنیز : « گون » و « دنیز »

گون شَن  : خوشبخت

گون یاز :  آفتاب بهاری

گٶک سئوَن : دوست دارنده آسمان

اسم پسر ترکی با م

مانچو : اعاده کردن، حق کسی را باز گرداندن..

موتسان : کسی که خوشبخت و سعادتمند محسوب می شود.

اسم ترکی پسر با ن

نورپاشا : پاشای نورانی

نویان : سرکرده، فرمانده، شاهزاده، اصیل زاده، نجیب صاحب اصل و نسب؛ اسم نویان از اسامی محبوب در اینستاگرام نام فارسی

اسم ترکی پسر با و

وورغون : دلباخته وشیفته،مفتون،شیدا،فریفته وواله گشته

وولکان : کوه آتشفشان

اسم ترکی پسر با ی

یئتکین : تکامل یافته ، بالغ شده، مجرّب.

یئنَر : غالب ، پیروز و چیره

یئنیلمَز : آنکه هرگزشکست نخورده، ملغوب نگردد، صاحب دیانت.

یاربَی : دوست و یاور بیک و آقا

یاردیمجی : کمک کننده ، مدد دهنده

یارقی : عدالت، رٲی وحکم ،شعور

یارقیچ : حاکم ، قاضی، داور

یازقی : سرنوشت ، بخت و طالع ، تقدیر

یاشموت : جوان خوش یمن و مبارک و خجسته ،خوش بخت و اقبال.

یاغیز : سیاه، مایل به سیاهی،خاک

یاکار : سوختن، شعله ور گشتن

یاکان :  سوزاننده، آتش زننده

یالچین : صخره بسیار محکم و مقاوم و راست، صخره قائم و تیز

یالمان : تپّۀ قائم و تیز، قلۀ کوه

یالین :  شعله، درخشان، درخشش آذرخش.

یامچی : نامه رسان، چاپار، پیک ، قاصد.

یانار : شعله ور، آتش افشان، آتشین.

یورد : وطن، سرزمین، مملکت یا ولایت.

یوکسَک  : والا، بلند، فوق، عالی.

یولاچ :  رهبر، راهنما، ایلچی، پیامبر.

یول بارس : پلنگ

ییگیت : جوانمرد، جسور، شجاع. همانطور که در بالا نیز دیدید خیلی از اسم های ترکی پسرانه معنی جسور دارند.

ییلماز : انصراف ناپذیر، کسی که از گفته اش عدول نکند، بی باک.

یٶنتَم : مِتُد، روش و اصول، قاعده

یاشار : عمرکننده، زندگی کننده، اسم محبوب ایرانی.

اسامی دخترانه ترکی به همراه معنی

اسم دختر ترکی با الف

الآی : ماه ایل؛ زیباروی ایل

السا : مثل ایل، همانند ایل

السانا : مثل ایل، مثل مردم ایل و شهر و ولایت، چون خویشان

الناز : مایه افتخار ایل، باعث فخر و تفاخر شهر و ولایت؛ موجب نعمت و رفاه و آسایش

ارتاش : مرکب از ار (شوهر) + تاش (پسوند همراهی)

ارمغان : تحفه‌ای که از جایی دیگر برند، سوغات، ره آورد، هدیه

الکا : سرزمین، ناحیه

المیرا : فدائی ایل

المینا : شهری است در غانا (غنا) در ساحل غربی افریقا (خلیج گینه)

الیانا : نیکی و هدیه، به معنی مأنوس؛ دوست داشتن ایل، دوست مشوق ایل

الین : منسوب به ایل؛ هم نژاد و هم خون

اماندا : در امان، در پناه تو، آماندا

اولدوز : ستاره، اختر، کوکب، نجم

ایپک : ابریشم، حریر، ابریشمی

ایل ناز : مایه ناز ایل، الناز

ایناز : آیناز، موجب فخر و مباهات ماه

اسم دختر ترکی با آ

آتلاز : اطلس، حریر، پارچه نرم و لطیف

آلان قوا : آلان گوا، زیبای وحشی

آلان گوا : آلان قوا، زیبای وحشی نام دختر زیبا

آلتنای : زر، طلای ناب

آلتون : آلتنای، زر، طلای ناب

آلتین :  آلتنای، زر، طلای ناب نام ایرانی

آلتین گلین : عروس طلایی

آلما : سیب، کنایه از زیبایی

آلماز : از اعلام زنان

آلیش : شعله، شعله گیر

آماندانا : آماندا، در امان، در پناه تو

آنا : مادر

آنالی : برخوردار از محبت مادر، کنایه از نور چشمی مادر

آنایار : یار مادر

آوادان : زیبا، قشنگ

آی : ماه

آی اوز : ماهرخ، ماهرو

آی بی بی : ماه بی بی

آی پارا : ماه پاره، ماه نو

آی خانم : ماه بانو

آی سودا : ماه در آب

آی گوزل : ماه زیبا

آیا تای : مثل ماه، دختری که مانند ماه زیباست، بانوی درخشان

آیتای : مانند ماه

آیتک : مانند ماه

آیجان : پاک و آراسته همچون ماه

آیدا : شاد، خوش

آیدان : مانند ماه، بانوی زیبا رو، دختری که چهره‌اش همچون ماه زیباست.

آیدک : آیتک، مانند ماه

آیدن : آیدین، روشن و آشکار، شفاف، صاف، معلوم، واضح، روشنفکر، از امرای ولایت لیدیا، نام شهری در جنوب شرقی ترکیه

آیدنگ : مهتاب

آیسل : زیبا و درخشان مانند ماه

آیسو : مرکب از آی به معنای ماه بعلاوه سو به معنای آب، باطراوت و درخشنده، ماه و آب، زیبارو

آیشن : مثل ماه، در زیبایی همانند ماه، شبیه ماه، (در مجاز زیبا)، ماهورا، زیبا رو

آیلا : هاله دور ماه

آیلار : زیبا رویان، خوبرویان، هاله دور ماه

آیلما : ماه، روشنایی

آیلی : آیلین

آینا : آینه، آبگینه، شیشه، دختر زیبارو، بانوی سپید چهره

اسم دختر ترکی با ب

بارلی : میوه دار، سودمند

بالی :  عسلی

بیگم : خانم، بانو، خاتون، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می‌آید و نام جدید می‌سازد مانند فاطمه بیگم، عنوان زنان منسوب به خانواده‌های سلطنتی و بزرگان

اسم دختر ترکی با پ و ت

پینار : به معنی چشمه، سرچشمه

تَرلان : مرغی از جنس باز شکاری را گویند؛ (در کردی) به معنی زیبا؛ نام نوعی اسب است.

تِلّی : موهای پر پشت و بلند، دختری که گیسوی بلند و زیبا دارد، زلف دار؛ زباندار و سخنور.

تاب ماه : آینور

تارلا :  کشتزار

تانسو : زلالی چشمه، تمیزی و پاکی و زیبایی

ترکان : در دوره مغول، عنوانی مخصوص زنان اشراف، نام مادر سلطان محمد خوارزمشاه

تلناز : موی قشنگ

اسم دختر ترکی با ج و چ

جیران : آهو؛ معشوقِ زیبا؛ چشمِ زیبا

چیچک : گل

اسم دختر ترکی با خ

خانم : کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می‌آید و نام جدید می‌سازد مانند ماه خانم، خانم گل

خانم گل : خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است.

خانوم : خانم، کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می‌آید و نام جدید می‌سازد مانند ماه خانم، خانم گل

اسامی دختر و پسر ترکی

اسم دختر ترکی با د

دُرنا : پرنده‌ی آب چرِ بزرگ، وحشی و حلال گوشت، کُلنگ

دادلی : شیرین و نمکین

دنیز : دریا، بحر

اسم دختر ترکی با ژ

ژالین : شعله آتش

اسم دختر ترکی با س

سَلین : سیل مانند؛ نام رودخانه‌ای در آذربایجان

سَلینا : منسوب به سَلین

سُلدا : حامی، یاور

ساچلی : دارای موهای بلند و پرپشت، گیسو بلند

ساناز : نام گلی؛ کمیاب، نادره

سانای : مهنام، بیقرار

سانلی : نامدار، معروف، مشهور

سایا : یکرنگ، بیریا

سولماز : گلی که پژمرده نمى‌شود، همیشه شاداب

سونای : به معنی آخرین ماه ، زیبا روی، ماه شب چهارده، قویی که پرهای سرش سبزرنگ بوده تعلق به ماه داشته باشد.

سونیا : خرد و عقل، دختر نور، دختری که در اجتماع رتبه بالایی داشته باشد.

سویل : لایق، دوست داشته شده

سوین : شادباش، عشق، محبت، علاقه شدید

اسم دختر ترکی با ش

شایلی : بی همتا

شایلین : بی همتا

اسم دختر ترکی با گ و ل

گزل (گوزل) : زیبا، خوشگل، قشنگ؛ ظریف، برازنده، خوب، نیکو، نازنین

گلین : عروس

گویچک : زیبا، رعنا، قشنگ، خوشگل، دلپسند

لاچین : شاهین شکاری

اسم دختر ترکی با م

مارال : مرال، گوزن، آهو؛ زیبا و خوش اندام

اسم دختر ترکی با ن

نارمیلا: غنچه ، شکوفه انار

نیکتاش : همتا و مانند نیکان

ناخیش : همان نقش است.

نارچیچک : گل انار

نارگول : گل انار

نارگیله : دانه های داخل انار

نارین : ظریف وباریک

نارین گول : گل یا شکوفه ظریف

نازلی : پر ناز و ادا

نورال : روشنایی

نورایشیک : بسیار درخشان

نورچین : سیل روشنایی ،درخشش نور

نوردان : آفریده از نور

نورسان : همچون نور

نورلان : نورانی شونده

نورمان : مثل نور

اسم دختر ترکی با و

وَردا : برگرفته از واژه پهلوی « وَرتا» به معنای گل سرخ

وارجان : دارای جان ، اهل دل

اسم دختر ترکی با ه

هورتاش : آنکه همچون خورشید نورانی است.

هیلا : پرنده شکاری کوچکتر از باز را می گویند.

هوده : حق و راستی

اسم دختر ترکی با ی

یاشیل : سبز کبود، سبز چمنی، کبود

یغما : غارت، تاراج، غنیمت، نام شهری در ترکستان که مردمان زیباروی و صاحب جمال دارد.

یغماناز : یغما، نام دخترپادشاه چین و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی

یلدوز :  اولدوز، ستاره اسم دختر با

سخن پایانی

حق فرزند بر والدین این است که برای او نامی نیکو انتخاب کنند و علاوه بر آنکه معنایی نیکو داشته باشد باید دارای آوایی زیبا نیز باشد تا نام کودک در آینده مورد تمسخر قرار نگیرید ، امیدواریم که اسامی فوق به شما والدین عزیز در انتخاب نامی زیبا و با مسما برای کودک ، کمک شایانی کند.

همچنین ببینید

رشد بورس تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد؟

رشد بورس تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد؟

این روزها با وجود ابهامات و حواشی بسیاری که در بازار وجود دارد، دغدغه همه …

دیدگاهتان را بنویسید