پاییز فصل عاشقانه رنگانگی است که هر کسی را میتواند سر ذوق آورد ، در این مطلب از نیمه شب گلچینی زیبا از متن های پاییزی 1400 ؛مناسب برای پیامک و کپشن اینستاگرام آماده شده است که شما میتوانید از آنها برای شبکههای اجتماعی خود استفاده کنید. جهت مرور انواع متن های زیبا در مورد پاییز با ما در ادامه مقاله همراه باشید.
متن های پاییزی 1401
پاییز…
شعری ست که
دست های من و ” تو “
قافیه ی
آخر آن می شود
سخت و محکم و گرم عاشقانه…
پاییز تنها فصلیه که از همون اولین روزش خودشو نشون می ده !
کاش همه انسانها مثل پاییز باشن
تا از همون روز اول رنگ و روی اصلیشون رو نشون بدن !
ﺭﺍﺿﯿﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ، ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻣﻦ ..
ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ ﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﻢ ﺑﺮﮔﻬــــﺎﯼ ﺯﺭﺩ ﻭ ﻗﺮﻣﺰﺕﺭﺍ
ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﻢ ﺩﺭ هوایت
ﺑﻮﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﯼ
ﺑﻮﯼ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺑﺮﮒ
ﻣﻦ ﺑﻮﯼ ﺧــــــــــﺪﺍ ﻣﯽﻓﻬﻤﻢ ﺍﺯ ﺗـــﻮ
درختان پرشکوفه بادام را دیگر فراموش کن اهمیتی ندارد در این روزگار آن چه را که نمی توانی بازیابی به خاطر نیاور موهایت را در آفتاب خشک کن عطر دیر پای میوه ها را بر آن بزن عشق من ، عشق من فصل پائیز است.
هر جا که متن در مورد پاییز دیده ام، تو را به یاد من آورده، عاشقانه های من، تو را به یاد چه کسی خواهد انداخت عزیز پاییزی من
عاشق که باشی ، پاییز که باشد
باران که ببارد انار که هیچ ،
سنگ هم اگر باشی
دلت ترک میخورد…
امان از این بوی پاییز و آسمان ابری ! که آدم نه خودش میداند دردش چیست
و نه هیچکس ِ دیگری … فقط میدانی که هر چه هوا سردتر میشود ، دلت آغوش ِ گرمتری میخواهد
این متن در مورد پاییز نیست، عمق دلتنگی غریبه ای است که با هق هق ابرهای پاییزی، برای تو اشک می ریزد و تو را همچنان آرزو می کند
چه شاعرانه است فریادشان زیر پاهایمان! برگ هایی که
روزی برای آرامش به سکوتشان پناه میبریم… پاییزتون مبارک
پاییز را دوست دارم… ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺗﺐ ﮐﺮﺩﻩ! ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﻟﺮﺯ ﮐﺮﺩﻩ! ﺑﻐﻀﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ! ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ! ﻣﻦ، ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻭ ﻟﺮﺯ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻢ! ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﻋﺮﻭﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺼﻞ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ . ﯾﺎﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ؛ ﻟﻪ ﻧﮑﻨﻢ؛ ﺑﺮﮔﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭ ﻧﻔﺲ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ ﺍﻡ ﻣﯽ ﻛﺮﺩﻧﺪ …!!!
بیشتر بخوانید: پیام های عاشقانه تبریک سالگرد ازدواج به همسر
زندگی زیباتر میشود
به شرطی که به اندازه تمام برگ های پاییز
برای یکدیگر آرزوی خوب داشته باشیم…
پاییز برای بعضی ها دل انگیز است و برای بعضی ها غم انگیز… برای من فصل سردی دلهاست… فصل باریدن اشکها… فصل تنهایی قدم زدن روی برگهای نارنجی… اینروزها هوای دلم هم پاییزیست…
به پرندگان بگو
شاخه هایت را فراموش نکنند.
پاییز
آخرین حرفِ درخت نیست
زیباترین متن های پاییزی 1401
بیچاره پاییز …
دستش نمک ندارد…
این همه باران به آدم ها میبخشد، اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او میزنند.
خودمانیم …
تقصیر خودش است ؛
بلد نیست مثل ” بهار” خودگیر باشد
تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و
با هزار ناز و کرشمه سال تحویلی را هدیه دهد …
سیاست ” تابستان ” را هم ندارد
که در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد
ولی از پشت خنجری سوزناک بزند
بیچاره …..
پاییز
سرد و بی رحم نیست
فقط
جسارت زمستـان را ندارد
ذره ذره زرد می کند
اندک اندک جان می سِتاند
قطره قطره می گِریاند
پاییــــز سرد نیست
نامـــهربان است
درســت مانند “تو ”
پاییز خوب است، پاییز عاشق است،
عاشقى کن، پنجره ات را به رویش باز کن،
هوا هم هوایى شده است، دلش عاشقى مى خواهد.
بیا پاییز جادوگر!
فصل دلدادگیها
فصل برگریز هزار رنگ
فصل نیمکتهای چوبی نم گرفته
من و پاییز سالهاست پیچیدهایم به هم …
به خاطر بغضهای سنگینی که
انتظارات آمدنت را میکشند …
چه لذتی داشت اگر تو هم کنارم بودی …
تو را
پاییز را
قهوه را
سیگار را
اکنون کنارم هست پاییز، قهوه، سیگار
اما تو …
ثانیه به ثانیهاش ضیافت است
دیگر نه تفاوتی در آذر است و نه در دی
یلدا فقط در آن لحظهها مبارک است …
وقتی برای آخرین بار کنار پنجره، رفتنت را به تماشا نشستم …
یک نوار کاست قدیمی است که یک طرفش
با صدای باران پر شده
و یک طرفش با صدای تو …
دیروز برگ خشکی دیدم که نمیدانست از کدام شاخه جدا شده!
در این پاییز تنهایی تو تنها آشنایم باش
اشکهای زرد درختان را
که آغشته به نور مهتاب بود
یکی یکی میشمردم.
باشد …
این نیز بهانهای باشد
برای سکوت عقربههای ساعت
این بار آمدنش یک سال طول کشید
پاییز آمد، حسابى میوه داده بودم
حالا هر سال پاییز مىآید، دلتنگىهایم را مىچیند و مىرود …
کسی آمدن زمستان یادش نیست
همه از باران پاییزی خاطره دارند
کسی زیبایی برف زمستان را نمیداند
حق هم دارند
آنها رفتن تو را در برف ندیدند
کسی رد پای تو را قاب نگرفته
یک برگش برای من
بغل بغل شعر برای تو
یک بندش برای من
همه دل عاشقم برای تو
یک دردش برای من
گلواژههای خنده برای تو
یک لبخندت برای من
همه روزهای سبز برای تو
یک برگ زردش برای من
شادی آمدن بهار برای تو
غم رفتن پاییز برای من …
وقتی که هر دو یادآور رفتن پاییز و باراناند
با پیراهن بلند نارنجیاش و آن همه حس عاشقی
با قدمهایی سرد از کوچه خاطرهها
با نگاه بارانیاش
چه غریبانه میرود …
باز هم پاییز رسید و بازار شعرهای عاشقانه گرم شد
فصل دلدادگیها
فصل برگ ریز هزار رنگ
فصل نیمکت های چوبی نم گرفته
پاییز که آمد
با نخستین فرود برگ
می گویمت از عشق و جلوه های رنگینش
پاییز تر از پاییز
حال من بی یار است
نگرانم
پاییز که برسد
ساعت ها را عقب می کشند
دلتنگی ام
یک ساعت زودتر می آید
بی باران هم
تُ تماشایی ترین اتفاق پاییزی
جانِ دلم…
پاییز
تو آغوش گرمت
بهاره
به جز تو با کسی
قسمت نخواهم کرد
خیابان گردیِ پاییزی ام را…
پاییز
شعری ست که
دست های من و تو
قافیه ی
آخر آن می شود
سخت و محکم و گرم عاشقانه…
خش خش
صدای پای خزان است
یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند
پاییز بهاری است که عاشق شده است
متن های من در مورد پاییز نیست، در مورد بهاری است که غم نبود یارش او را به خزان کشانده
تا نفسی در این سینه هست بیا
قبل از آنکه سرمای بی مهر زمستان
مرا از پای در آورد
نکند پاییز تویی!
که در
چهار فصل دلم
پادشاهی میکنی
چه حکایت عجیبی است هوای پاییز
تنها را تنها تر می کند و عاشق را عاشق تر
فصلی در راه است
با اشک هایی که هنوز
بر گونه خیابان نیفتاده
خشک می شوند
و عشق پنهانی ترین راز پاییز است
و چقدر دلتنگ می شوند برگ های عاشق
برای لمس تن زمین
که گاهی افتادن
نتیجه ی عشق است
دوباره پاییز
اما نه فصل خزان زرد!
دوباره پاییز
اما نه فصل اندوه و درد!
دوباره پاییز
فصل زیبای سادگی
دوباره پاییز
موسم شدید دلدادگی
دست هایتان را آماده کنید
پاییز نزدیک است
باید گره بخورد در دست های
کسی که سال ها انتظارش را کشیدید
جان عزیزتان پاییز را دونفره آغاز کنید
زندگی زیباتر می شود
به شرطی که به اندازه تمام برگ های پاییز
برای یکدیگر آرزوی خوب داشته باشیم
تو پاییزی ترین بادی و طوفانی ترین طوفان
منم ان برگ آواره
که می رقصم به هـر سازت
من پاییز را دوست دارم
یک فصل از سال که به نظر می رسد
خدا آن را فقط برای زیبایی هایش قرار داده است.
طبیعی است
پاییز
جای تابستان را می گیرد
ولی قبول کن
هیچ کس جای تو را نمی گیرد
پاییز را ساده منگر
پاییز
اتحاد جنون آمیز برگ است با نور
عاشقانه برگی ست که
هم رنگ خورشید شده است
دلخوشی های کوچک یعنی در عین همه نداشتن ها
یک برگ پاییزی را بگذاری در میان کتاب هایت برای یادگاری
یا با دریافت یک متن در مورد پاییز از زبان دوستی عزیز
پاییز خود را بهاری ترین خزان حس کنی
غم انگیز است پاییز
و غم انگیزتر
وقتی تو باشی وُ
من برگ ها را با خیالَت
تنها قدم بزنم . . .
در پاییز از هم جدا شدیم
و از آن پس
فصل ها برای تو یک به یک تکرار شد
و برای من همان پاییز ماند
غم انگیز
دلگیر
تنها